با سلام خدمت همه دوستان عزیز چه اونایی که خیلی وقته منتظر به روز شدن این وبلاگ هستید و چه نه؟ به اطلاع همه می رسانم که از این به بعد می توانید به ویلاگ زیر مراجعه نمایید:

http://barayekhoda68.blogfa.com/

سلام وتبریک سال نو

سلام وتبریک سال نو

از همه دوستان عذر میخوام که خیلی دری up شدم.

راستش نمی خواستم دیگه بنویسم! دلیلشم این بود که من قبل عید به وبلاگ چندتا از بچه ها سر زدم و با دیدن اینکه چقدر در وبلاگ نویسی عقب هستم شوکه شدم و از اینکه دوستان اینقدر قوی کار می کنند خوشحال شدم.

می خواستم فعلا ننویسم تا بعدا با طرح و قالب و محتوای جدید وارد بشم. اما وسوسه ها باعث شد که نقدا دست و پا شکسته بنویسم(خودمونیم کپی/پیست) تا بعد!!!

در این مدت که نبودم عناوینی ایامی گذشت که دوست داشتم در موردشون حرفای دلم رو به قلم بیارم و به همه فیض بدم!!!!!

موضوعاتی از جمله:

سفر به کربلای ایران برای دومین بار ولی این دفعه از نوع متاهلیش

تجمع دوستان در مقابل کنسولگری عربستان در مشهد 27/12/89

آغاز سال نو و نامگذاری آن به جهاد اقتصادی

تحولات جهان اسلام

سالگرد شهادت شهید آوینی

و تجمع دوم برو بچه ها مقابل کنسولگری عربستان

و.......


برگزاري تجمع دانشجويان و طلاب مشهدي جلو دفتر سازمان ملل در مشهد

 در روز دوشنبه تجمعي با جمعي از دانشجويان و طلاب در هواي سرد مشهد روبروي درب دفتر سازمان ملل واقع در بولوار سجاد بر گزار گردید.

این هم عکس هاش:

تجمع برو بچه های مشهدی

 

بیانیه کمیته همبستگی با جهان اسلام دانشگاه‏های مشهد درباره مسایل کنونی منطقه

روح بیداری اسلامی که سه دهه پیش بوسیله انفاس ملکوتی امام روح ا… در کالبد جامعه ایران دمیده شد و شعله های خشم ملت قهرمان ایران که کاخ استبداد و سرسپردگی را بر سر شاه خائن پهلوی ویران ساخت امروز تبدیل به موج بیداری اسلامی گردیده که روز به روز وسعت و شدت آن در منطقه افزایش می‏یابد. امروز دنیا در زیر بار سنگین تحمیلات ناشی از تمدن مادی به ستوه آمده است و ملت های اسلامی از سال‏ها احساس حقارتی که بوسیله حاکمان مزدور و سرسپرده استکبار جهانی بر آنان تحمیل شده بود خسته شده اند. جوش و خروش عدالتخواهانه ملت ها، دست خائنانی همچون بن علی و مبارک را از جامعه اسلامی کوتاه کرد. همان دستانی که ان شاءا… به زودی در بحرین، لیبی، مراکش، اردن، الجزایر و یمن نیز قطع خواهد شد تا دنیا بداند که «الملک یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم»

 کمیته همبستگی با جهان اسلام دانشگاه‏های مشهد ضمن اعلام حمایت همه جانبه از جنبش‏های اسلامی مردم منطقه موارد زیر را یادآور می شود:

۱-    در ابتدا خطاب به همه مردم مبارز و به پا خواسته کشور های اسلامی پیام گهربار رهبری جهان تشیع را یادآور می شویم که فرمودند: «در هر قیام مردمی، جنگ واقعی بین اراده‌ها است. هر طرفی که مصمم‌تر باشد و سختی‌ها را تحمل کند پیروز قطعی است. قرآن به ما می‌آموزد که: «إنّ الّذینَ قالُوا رَبُّنُا اللَّه ثُمَّ استَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَه ألَّا تَخافُوا وَ لا تَحزَنُوا وَ أبشِرُوا بِالجَنَّهِ الَّتی کُنتُم تُوعَدونَ» وبه پیامبرش می‌فرماید: « فَلِذَلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ » دشمن می‌کوشد با زور و فریب، اراده‌ی شما را تضعیف کند. مراقب باشید اراده‌ی شما سست نشود… سلاح مهم ملت‌ها در مواجهه با ابرقدرت‌ها و حکام مزدور، اتحاد و یکپارچگی آن‌ها است. دشمن شما تلاش می‌کند با انواع ترفندها یکپارچگی شما را از بین ببرد.»

۲-    دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران در دولت های نهم و دهم در مسائل مختلف جهانی و منطقه ای همواره حضوری فعال و ضد استکباری داشته که در جای خود قابل تقدیر است؛ اما احساس می شود که حجم فعالیت ها در قبال حرکت های اسلامی صورت گرفته، آن چنان که شایسته یک دولت ارزشی و انقلابی باشد، نبوده است. لذا از دستگاه دیپلماسی و وزارت امور خارجه می خواهیم تا نقش مهم و حیاتی خود را در این برهه از زمان جدی‏تر گرفته و با خطاب قرار دادن مجامع بین المللی و مدعیان حقوق بشر قدم های بزرگتری را در راه جلوگیری از ریختن خون مردمان بیگناه لیبی، بحرین و… بردارد. چرا که امام عزیزمان فرمودند: «مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت- ارواحنا فداه- است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. مسائل اقتصادی و مادی اگر لحظه ای مسئولین را از وظیفه ای که برعهده دارند منصرف کند، خطری بزرگ و خیانتی سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهوری اسلامی تمامی سعی و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنماید، ولی این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند»

۳-    صدا وسیمای جمهوری اسلامی، به خصوص در وقایع فتنه پس از انتخابات سال ۸۸ در ایران نقش مهمی را در جهت روشنگری و اطلاع رسانی به ملت شریف ایران بر عهده داشت که به خوبی از عهده این مسئولیت برآمد. با استناد به حدیث شریف «من اصبح و لم یهتم بامورالمسلمین فلیس بمسلم» حق بر این است که از همراهی و یاری ملت‏های به پا خواسته منطقه نیز کوتاه نیامده و رسالت عظیم خویش را در این راه انجام دهد. لذا به هیچ عنوان تحت الشعاع قرار گرفتن اخبار مهم تحولات منطقه بوسیله مباحث حاشیه‏ای همچون مسائل اقتصادی ایام نوروز و یا مسائل همیشگی جاری در کشور را بر نتابیده و به پوشش دادن هرچه بیشتر و اطلاع رسانی دقیق تر قیام ملت های اسلامی توصیه می کنیم!

۴-    علما و روحانیون عزیز همواره در مبارزات عدالتخواهانه و اسلام گرای مردم پیشاپیش آنان، علم استکبار ستیزی و آزادی خواهی را حمل نموده اند. ضمن تقدیر و تشکر از موضع گیری های مراجع عظام تقلید و حوزه‏های علمیه، جامعه عزیز روحانیت را به تحرک هرچه بیشتر و حمایت‏های قاطع تر و حرکت های عظیم تر در حمایت از قیام برادران مسلمانشان دعوت می‏نماییم.

۵-    در حالیکه جوانان و دانشجویان کشورهای بیدارشده و به پا خواسته اسلامی در حال جان فشانی و جانبازی در راه آرمان ها هستند سکوت جامعه دانشگاهی ایران اعم از دانشجویان و اساتید به هیچ عنوان قابل پذیرش نبوده و نیست. لذا از همه دانشجویان واساتید آگاه و بصیر کشور عزیزمان می‏خواهیم که هم صدا با مردمان مظلوم منطقه به میدان آمده و از هیچ کوششی در راه یاری رساندن به آنان کوتاهی نکنند، چرا که «سکوت هر مسلمان ، خیانت است به قرآن»

۶-    این روزها تمام مردم از تونس و مصر و لیبی در شمال آفریقا تا اردن و یمن و بحرین، شعار مشترکی جز الله اکبر ندارند و هر چقدر هم تلاش کنند تا بعد دینی این قیام ها را کمرنگ کنند، به مدد الهی نخواهند توانست. با بیداری مسلمانان در کشورهای اسلامی و مخصوصا با اعتراضات گسترده مردم آزاده لیبی علیه دیکتاتور دیوانه ی آن کشور، دل تمام شیعیان و اهل سنت ایران و عراق و لبنان و خیلی دیگر از کشورهای اسلامی در اضطرابی سخت به سر می برد که آیا امام موسای صدرشان برخواهد گشت یا نه؟ نبود او به عنوان یک رهبر بزرگ که شیعه و سنی و مسیحی را در کنار هم جمع کرد بیش از پیش احساس می شود. بر دستگاه سیاست خارجه ایران است، امروز که قذافی قاتل در آستانه ی سقوط قرار گرفته است تمام توان خود را برای رهایی امام موسی صدر از زندان های لیبی به کار گیرد. امام موسی صدر همان قدر که برای اهل ایمان و مسلمانان عزیز است برای دشمنان اسلام و صهیونیسم خطرناک است فلذاست که پیدا کردن و حفظ جان امام موسی صدر وظیفه ی تمام سازمان های بین المللیِ اسلامی است.

۷-    آنچه امروز در دنیا در حال اتفاق افتادن است و موج بیداری اسلامی که این روزها شاهد گسترش آن هستیم نوید بخش آینده ای به مراتب زیباتر و پر امیدتر برای کشورهای اسلامی منطقه است. امیدواریم که این فریادهای برخواسته از وجدان های بیدارشده مردم به ندای آسمانی منجی عالم بشریت و تنها ذخیره الهی بر روی زمین پیوند بخورد تا همگان مشاهده کنند که به حق «والعاقبة للمتقین». جهان امروز منتظر بزرگ مردی است که همه تاریخ آمدنش را به انتظار نشسته بود. او خواهد آمد چرا که وعده الهی است که می فرماید «وَنُرِیدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» و وعده الهی تخلف ناپذیر است.

۸- دانشجویان مسلمان دانشگاه‏های مشهد به امید آزادی امام موسی صدر و رهایی مسلمانان کشورهای منطقه از چنگال حاکمان مستبد آمریکایی، روز یکشنبه (۸/۱۲/۱۳۸۹) را روزه‏دار هستند و روز دوشنبه در مقابل دفتر سازمان ملل تجمع اعتراض آمیز  خواهند داشت و از همه‏ی دانشجویان و حوزویان سراسر کشور هم دعوت می کنند که روز یکشنبه را روزه بگیرند. باشد که صبح رهایی ملت های مسلمان و آمدن منجی نزدیک است ان شاالله.

والسلام علی عباد ا… صالحین

مجمع دانشجویان عدالتخواه مشهد

بسیج دانشجویی دانشگاه فردوسی مشهد، علوم پزشکی مشهد، آزاد مشهد، پیام نور مشهد

جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد

مد امسال: محکوم کردن!!!

چندی است همه دارن محکوم می کنند گویی مد امسال محکوم کردن است! سال ۸۸ که باید محکوم می کردند همه سکوت کردند و حالا که کار از کار گذشته موج محکوم کردن ها شروع شده و تمام خواص تجدیدی و مردودی و انصرافی دارن محکوم می کنند و ولایی و انقلابی شده اند!(زهی خیال باطل) در این رابطه متن زیبای زیر خواندنی است:

      محکوم می کنم. محکوم می کنیم. محکوم می کنند. این روزها همه دارند به جای ناهار و شام، فعل، صرف می کنند و به جای محاکمه، محکوم می کنند. فعل محکوم کردن. سران فتنه را محکوم می کنند. من تو او ما شما ایشان، جملگی داری محکوم می کنیم. امروز اخبار نشان داد که آقای فلانی هم سران فتنه را محکوم کرده اند. دیروز هم آقای ساکت سران فتنه را محکوم کردند. اینطور که دارد پیش می رود، فردا هم بعید نیست خاتمی سران فتنه را محکوم کند. پس فردا هم لابد موسوی و کروبی سران فتنه را محکوم می کنند و فائزه و مهدی هاشمی، آقازاده ها را. چقدر خوب! به زودی آمریکا و اسرائیل هم استکبار جهانی را محکوم می کنند. هیلاری کلینتون هم دخالت در امور دیگر کشورها را محکوم می کند. فعلا که مد روز محکوم کردن است. همه دارند محکوم می کنند. عمرسعد بی عقل بود که شمر را محکوم نکرد. یزید بی عقل بود که حرمله را محکوم نکرد. ابن ملجم حیف که زود به درک رسید. او هم اگر بود قطام را محکوم می کرد. چقدر خوب! فرعون دارد نمرود را محکوم می کند و چنگیز، اسکندر را. اینطور که این روزها عده ای برای محکوم کردن سران فتنه دور برداشته اند، من که گمانم سران فتنه آقایان اسی سگ دست بودند و علی قالپاق. ای داد بیداد. کاش قوه قضائیه به جای محکوم کردن سران فتنه، سران فتنه را محاکمه می کرد. ما در ۹ دی نوشتیم محاکمه، خوانده شد محکوم کردن. نوشتیم اعدام، خوانده شد محکوم کردن. نوشتیم قصاص، خوانده شد محکوم کردن. کاش جوانمردی پیدا شود و خود این محکوم کردن لوس و بی مزه را محکوم کند. امروز آملی لاریجانی فرمودند قوه قضاییه سران فتنه را تعقیب می کند. لطفا در این تعقیب و گریز، مراقب شیخ بیسواد باشید!


شعری در رابطه با اتفاقات ایران و جهان اسلام

تو پشیمان می‌شوی

و گریه خواهی کرد

روزی که دیر شده ست

به می‌ر… افهم هم نخواهم گفت

که دیر شده ست برایش…

افهم! یا شیخ افهم…

نه مصریان به خانه باز نمی‌گردند

که خانه تمامی آنان میدان التحریر است

بمبی به نام فیس بوک گذاشتند

خنثی شد

بمبی به نام تویتر

ترکید

بمبی به نام تو و می‌ر

بمبی به نام ۲۵ بهمن

ترکیدید

در سطل آشغال!

حالا دنبال بمب‌های دیگرند

اما دوستان محمد عبده

و جمال عبدالناصر

و خالد اسلامبولی

نیاز به فیس بوک ندارند

و مصر

بدون اینترنت هم اموراتش را می‌گذراند

و بی‌نیاز به شیخ فضول و میر ذلول

همچنان که غزه و لبنان

با آن شعار مبارک پسندتان تا حال

ایستاد

و حالشان را گرفت

و مصر

هیچ نیازی به شیخ فتنه گر ندارد

خلاف رای شما

مصر به انقلاب ایران افتخار کرد

آقای سید ابراهام السلطنه

آقای اسرائیل زاده

آقای مهملباف

صدای مرا دارید؟

و از شجاعت ایران تعریف کرد

حتی گفت امام خامنه‌ای

اما نگفت خرت به چند شیخ بیسوات

دیدی

خلاف رای شما

نصرالله تنها با یک سخنرانی

اشک سعد حریری را درآورد

و سارکوزی و شما را

سرجایش نشاند.

حالا در مصر

تن‌ها باید لانه خرس و زنبور اشغال شود

وگرنه دستگاه‌های جاسوسی

کارشان را می‌کنند

باید مواظب سفیر انگلستان باشند

در تمام جهان

مواظب بی‌بی سی

وگرنه سی سال عقب می‌افتند

اگرچه مصر فهیم

مصر بزرگ

تمام این چیز‌ها را می‌داند

«من تیغ رویارو زنم…»

شما هیچ غلطی نمی‌توانید کرد

نه با هزار نفر

نه با صد هزار نفر

نه حتی با یک میلیون نفر

که ما شصت میلیون نفریم

و از لجتان ساندیس‌های ایرانی می‌خریم و می‌خوریم

اما به پپسی کولا رای نخواهیم داد

و هیچ نیازی به مک دونالد و کی اف سی نداریم

و هیچ نیازی به بی‌بی سی و صدای امریکا

شما شب را در استودیوی بی‌بی سی بخوابید

و صبحانه‌تان را در استودیوی صدای امریکا بخورید

شما برای خنده ما خوبید

گیرم که برلوسکنی فاحشه‌هایش را فرستاد

محملباف دوستان بازیگر امریکایی‌اش را

نوری‌زاده خواهران اسرائیلی‌اش را

گیرم که به نفع شیخ کروبی

خانوم هیلاری لشکر کشید

گیرم که با دروغ

طفلان معصوم را به خیابان کشیدید

باز هم شما کمترید

نه مولای ما به شما باج خواهد داد

نه ما

حسین (ع) با یک جبهه جنگید

علی (ع) با دو جبهه

مولای ما با چهار جبهه می‌جنگد

اما باکی نیست

من دیده‌ام پسران رهبر را

یک لاقبا و ساده

در میان همین مردم

و دیده‌ام بچه‌های فتنه گران را

سوار اسب و یله در انگلستان و دوبی

و دیده‌ام کدام شیخ

از شهرام خان پول گرفت

و دختر کدام شیخ

مربی اسکی و اسب داشت

و در محله لیان شانپو رای می‌خریدند

من تمام این‌ها را دیده‌ام

و فرش کهنه و ساده خانه آقا گواه است

و شام‌های ساده آقا را دیده بودم

در کرمان

من دیده‌ام کدامتان راست می‌گویید…

**

امشب ولنتاین نازنازی هاست

بادا بادا مبارک بادا

آن روز هم عاشورا بود

و والانتیان شیخ و تو بود

شیخ و گوگوش

می‌ر و سروش

والانتین است

شیمون پرز و نوری‌زاده

خانوم هیلاری و فائزه

مریم قجر با آن یکی شیخ فتنه گر

والانتین است و همه دست بزنند

جنگ ساندیس و کوکاکولاست

لطفا دست بزنید

باشد شما با شمشیر‌ها و سلاح‌های عجیب غریب هالیوود بیایید

ما با همین نی ساندیس می‌آییم

و با همین بچه‌های بسیجی

و با موتورهای دو ترک و سه ترک ساخت وطن

و با همین پیرزنان و پیرمردانی که هر سپیده شما را نفرین می‌کنند

افهم یا شیخ مهدی دیروز

افهم یا شیخ مینی جوب‌ها و گوگوش‌ها

یا شیخ گوگوش و داریوش

تو پشیمان می‌شوی

و گریه خواهی کرد

روزی که دیر شده ست

به میر افهم هم نخواهم گفت

که دیر شده ست برایش…

متن کامل سخنان آیت الله مصباح در جمع دانشجویان عدالتخواه

نشست بیستم جبش عدالتخواه دانشجویی از تاریخ۱۹ بهمن تا ۲۲بهمن در شهر مقدس قم برگزار گردید و بنده توفیق داشتم در این نشست برای اولین بار حضور داشته باشم. ما در روز پنج شنبه ۲۱ام با حضور در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی که توسط آیت الله مصباح و شاگردان ایشان اداره می شود و یکی از پشتوانه های نظام اسلامی می باشد پای فرمایشات این عالم بزرگوار نشستیم.

در زیر متن کامل سخنان استاد می آید:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین

فرا رسیدن ایام مبارک دهه ی فجر را خدمت حضرت بقیة الله وجانشین شایستشان، رهبر انقلاب اسلامی، و به همه علاقه مندان انقلاب اسلامی تبریک و تهنیت عرض میکنم. از خدای متعال درخواست مکنیم که قدر این نعمت بسیار عظیم را بدانیم و وظیفه مان را درمقابل آن درست انجام بدهیم.

خیلی خوشحالم که خدا این توفیق را به ما عنایت فرمود که در جمعی از عزیزان ،برادران خواهران شرکت کنم و در این فاصله کوتاه از وجودشان استفاده کنم . سوالاتی که این برادرمان عرض کردند، دغدغه هایی است که همه ی ما داریم.هرکس آگاهیش وسوزش بیشتر، این دغدغه هایش بیشتر است. و کسی که دلسوز این انقلاب باشد به ویژه دلسوز این کمبود ها خواه ناخواه این دغدغه ها را خواهد داشت.

خوب، سی و چند سال از پیروزی انقلاب میگذرد و ما درسی وسومین سال انقلاب هستیم؛ فعالیت های متنوع و گسترده در این کشور انجام گرفته و نتایج و ثمرات مختلف و ارزشمندی هم به بار آورده است. جا دارد که کسانی ه فراغت نسبی داشته باشند یک ارزیابی از این انقلاب در این سی و سال وپانزده سال قبل آن داشته باشند به عنوان یک پدیده تاریخی که تاریخ ما و بلکه تاریخ جهان اسلام را تشکیل داده است ارزیابی بکنیم که محتوای قوت و ضعف آن چه بوده است؟و به چند درصد از آرمان های انقلاب رسیدیم ؟و به کجاهایش نرسیدیم؟ ویک آسیب شناسی بشود که ما چرا به همهی هدف هایی که این انقلاب داشته است نرسیده ایم؟ وبعد چه راهکارهایی را باید پیشنهاد کرد که درقبلا آن اهدافی که نرسیدیم برسیم ودرصدد جبران گذشته هاو قدم های بلندتری برای رسیدن برسیم.همه ی عقلای عالم این را درکارهای گروهیشان مد نظر قرار میدهند. دو نفر که باهم شریک میشوند، ارزیابی میکنند که در چه جاهایی ضعف و قوت داشته اند؛ تا اینکه سال بعد اشتباهاتشان را جبران کنند.از نظر فردی و شرعی در روایات دارم: لیس منا من لم یحاسب نفسه کل یوم یا  کل لیلة  کسی که در هر شبانه روز یا هر روز از خودش حساب نکشد ،رفتارش را ارزشیابی نکند، از ما نیست.یکی از شرط اساسی شیعه بودن تابع اهل بیت بودن است؛ اینکه آدم هر روز از خودش حساب بکشد.این بیست و چهار ساعت را چگونه صرف کردم کجاهاش درست بوده و غلط.وبالاخره در پروژه های عظیمی که در عرصه های اقتصادی و بین المللی انجام میگیرد ، یکی از ارکان مدیریتش این است که در یک فرصت مناسبی و در مقطع خاصی ارزشیابی بشوید.

ما اگر به این انقلاب به عنوا یک پدیده تاریخی در نظر بگیریم که این نهضت ما صرف نظر از تک تک افراد، این پدیده تاریخی را در این راه به وجود آوردند، ودر این راه اموال زیادی صرف شد ،جان های عزیزانی فدا شد ،وقت های زیادی صرف شد، زحمت هایی کشیده شد، شکنجه هایی دیده شد. این مجموعه ای از فعالیت ها به بعضی از اهدافش رسید. اما آیا به همه ی اهدافش رسیده است؟ چرا و عیب از کجاست؟ خوب حالا این یک جمله ای است که در ذهنمان باشد که کسانی که داوطلب میشوند، پرس و جو کنند کتابی نوشته بشود ،ارزشیابی شود.البته همه ی اینها شده است ولی یک ارزشیابی جامعه میطلبد.حالا اگر خواستیم این کار را بکنیم؛ وقتی انسان یک جریانی را ارزشیابی میکند که اینجاش خوب بود یا اینجاش بد بود، باید یک معیارهایی برای ارزشیابی داشته باشیم. مثلا حوادثی که اتفاق افتاده است، آیا همه اش از دیدگاه همه خوب است؟ یا بعضی ها بعضی از حوادث را خوب و بعضیهایش را بد میدانند همینجا اختلافی در بین افراد پیش میآید در ارزشیابی درستاوردهای انقلاب .که کدام دستاورد درست و کدام نادرست بوده.یکی از دستاوردهای این انقلاب(که دوست دارم دوستان بیشتر توجه کنند) این بود که ما برای زندگی اجتماعی مان معیار های صحیحی برای خوب و بد بودن داشته باشیم. واین قبل از انقلاب نبود و بسیاری از دست اندرکاران(قبل از انقلاب) افتخار میکردند ؛آن وقتی که لایحه ی کاپیتولاسیون را نخست وزیر وقت، آقای منصور به پارلمان ارائه دادند، ایشان گفت: من با کمال افتخار این لایحه را به مجلس تقدیم میکنم. که از این پس کارگزاران آمریکایی در ایران مصونیت داشته باشد. افتخار میکردند! او این کار رابسیار کار ارزنده ای میدانست ومایه ی افتخار! البته میدانید که گفتنش افتخار ندارد؛ ذلت است.حالا برای اینکه ارباب ها خوششان بیاید، اینجور میگفت. امام وقتی شنیدند، میلرزید وگفتند:من شب خوابم نبرده که اگر ذلتی بخواهد سر مردم بیاید. یعنی معیارها دارای سنجش متفاوت است؛ یک کسانی  یک چیزی را خیلی خوب ویک چیزی را خیلی بد میدانند. البته خود ما هم کمابیش از این آفت ها داریم؛ من یادم است که در یک شهری(اسم نمیبرم کدام شهر) انتخابات ریاست جمهوری (باز نمیگویم کدام انتخابات) برگزار شد.خانم های آن شهر میگفتند ما به فلان کس رای میدهیم تا این چادر را از سر ما بردارد خانم ها مسلمان! البته آن وقت هابه او رای دادند و همان هم رئیس جمهور شد! وبرایشان تسهیلاتی را فراهم کرد باز همین مردم نماز خون و مکه برو و کربلا برو میگفتند که چرا کار را زیاد میکنید همین روسری سرمان میکنیم و کافیه! یعنی این چادری که اسباب زحمت میشود واز نظر بعضی بسیار خوب است وحجاب برتر است نشانه افتخار است ویک دژی است که خانم ها را از بسیاری از آفت ها حفظ میکند ،برای بعضی ها بار سنگینی است و منتظر یک بهانه هستند تا از سر بردارند و خدشان را راحت کنند.

حوادث بزرگی که در کشور اتفاق افتاده و بارها مقام معظم رهبری به آن اشاره کرده اند، به ویژه در طول این دهه یعنی بعد از رحل امام(ره) ، یک کارهایی اتفاق افتاده است با موازین اسلامی با موازین انقلابی .یعنی کسانی از این کارها خیلی خوشحالند وبه آن افتخار هم میکنند میگویند: کسانی که این کارها را انجام دادند، عرضه داشتند. توانستند چنین کار بزرگی را در کشور انجام دهند وچنین سرمایه هایی بیاندوزند.دیگران بی عرضه بودند . وقتی گفته میشود که چرا در فلان جا اختلاص شده چرا در فلان بانک این سرمایه ها چنان شدهو(میگویند) خوب، پیشرفت این مواضع را هم دارد! کارهای بزرگ این ها هستند! اگر نکنیم کشور همان طوری میماند که قبلا بوده و بک مشت بچه بسیجی و به چهار تا شعار و ساده زیستی که پیشرفت نمیگن! بخواهیم پیشرفت کنیم باید کارهای بزرک کرد، سرمایه های بزرگی کرد .آن ها افتخار میکنند در انجام این کارها! و به من و شما( مثل من دست و پا شکسته) که از ارش ها حرف میزنیم ، به ما میخندند که چه میگویند این جوجه ها؟! ما چنین و چنان کردیم (حالا اگر بگویم اشخاص شناخته میشوند و دوست ندارم اسم اشخاص اینجا آورده شود) به هرحال این دو نوع ارزشیابی است ؛ یک سلسله کارهایی که ما خیلی بد میدانیم و کسانی به آن افتخار میکنند و اسمش را پیشرفت و توسعه، رشد اقتصادی، عمران ، آبادی  میگذارند. و مهم تر ازهمه در بخش فرهنگی ؛خوب میدانیم کسانی که در این انقلاب شرکت کردند مبارزه با حکومت شاهنشاهی ،آمریکاو استعمارگرانی که پشتیبان این حکومت بودند، و در مراحل مختلفی این مبارزه ا را انجام دادند، انگیزه های مختلفی داشتند. اینطوری بود ه همه یک چیز میخواستند گروه هایی بودند که اصلا به دین معتقد نبودندمارکسیست و حزب توده بودند؛ آن ها هم با شاه مبارزه میکردند منتها در حیطه اخلاق خودشان.بالاخره اینها در مقابل یک در هزار نقشی داشتند کسان دیگری بودند به خاطر تبعیض ها و ظلم ها و سوء استفاده هایی که از اموال عمومی میشد. به خاطر این ها هم یجنگیدند و خیلی درددین نداشتند. امام بود که آمد و این انگیزه الهی و فطری را در مردم تقویت کرد و مردم را متوجه کرد که دین دغدغه ای و سرمایه ای است بسیار عظیم تر و اگر آن تامین بشود ، همه ی اینها میتواند تامین بشود . آن گوهر اصلی که شما باید دنبال آن باشید ، اسلام است. بایستی کسانی باشند که واژه یابی کنند فرنایشات امام را( یکی از سخنان امام را که همین روزها[۱] رادیو و تلویزیون زیاد پخش میکند، ملاحظه بفرمایید در یک دقیقه سخنرانی امام ببینید چند بار واژه اسلام به کار رفته است) آن وقتی که فریاد میزد میگفت: من برای اسلام احساس خطر میکنم. این بالاتری خطری بود که امام هشیار بود. آخرش هم وقتی گفتند هدف شما چه بود؟ گفتند:”هدف ما اجرای احکام است”اگر اسلام اجرا بشود، همه مشکلات ما حل میشود. کسانی بودند که در همان زمان، در مبارزات شرکت داشتند آنها خیلی ادعای ملی گرایانه داشتند؛ همیشه دم از ایران و ملیت و گذشتگان و پیشینیان و امور باستانی و از این چیزها میزدند ؛ همان ها بودند احزاب متعددی که مجموعا جبهه متحدی را به نام ” جبهه ملی” را تشکیل دادند.احزاب متعدد با نظام نامه ها مرام نامه های مختلف که عنصر و انگیزه اصلی شان” ملی گرایی” بود. امام یک جور دیگری بود؛ آهنگش حرفهایش چیز دیگری بود ؛در بسیاری از زوایا تفاوت داشت و از آنجایی که از آن زمانی که این دو گرایش اختلافش زائل شد، از هم جدا شدند این ها با نهضت امام موافقت داشتند ومیبینیم اولین نخست وزیر امام (ره) از این نهضت آزادی انتخاب شد.تا آنجایی رسید که امام حکم ارتدادشان را داد. فرمود: “جبهه ی ملی از امروز مرتد است”. مرتد است میدونید یعنی چه؟! یعنی خونش هضر است. زنش برایش حرام است. اموالش منتقل میشود به مسلمانان.همان های بودند که با شاه مبارزه میکردند و با مومنین همسنگر بودند.( حالا چون گذشته است) آقای مهندس بازرگان که میدانید نخست وزیرسابق بودخیلی صاف گفت: فرق من با امام این است.امام میگوید من ایران را برای اسلام میخواهم ولی من میگویم اسلام را برای ایران میخواهم“. هر دو هم ایران را میخواهند هم اسلام را .ولی امام میگوید :من ایران را برای اسلام میخواهم یعنی اصل اسلام. ولی بازرگان میگوید:من عاشق ایرانم واسلام را برای ایران میخواهم. صاف و صریح گفت وواقع گرایانه (البته آدم دروغ گویی نبود؛ وخیلی نسبت به سیاست مداران دیگر امتیاز داشت. بی جهت هم امام او را به عنوان نخست وزیری انتخاب نکرد) فرق آن دو در گرایش بود. برای او” اسلام” اصالت داشت وبرای دیگری ایران. که حتما در عمل اثر میگذارد.( حالا بررسی این ها خیلی طول میکشد و بنده هم سیاست بلد نیستم وتخصصی ندارم و اشاره اش هم خیلی طول میکشد). خلاصه ما اگر بخواهیم انقلاب اسلامی صحیحی داشته باشیم، اول باید معیارهای صحیح داشته باشیم؛ یعنی پیدا کردن معیار های صحیح یک کار فرهنگی است؛ نه در آزمایشگاه و نه در جبهه جنگ به دست می آید. و نه در معدن نفت و… . فکر میخواهد و استدلال که بر اساس آن چه آرمانی را باید پذیرفت. اگر این را قبول کنیم میفهمیم که بعد اصلی انقلاب ما بعد فرهنگی است. اول باید فکرمان را اصلاح کنیم. اول باید بفهمیم چه خوب است و چه بد و چه باید بکنیم. خطوط اصلی را باید روشن کنیم. البته در اندیشه اختلاف پیدا خواهد شد و هیچ فراری از ش نیست دو تا انسانی که در همه چیز با هم همفکر و هم سلیقه باشند، شاید در روی زمین پیدا نشود.اختلافات جزئی همیشه خواهد بود امام خطوط اصلی باید مشخص بشود که کدام راه را باید برویم و به سوی کدام هدف؟ هدف “ناسیونالیسم است یا اسلام؟ وقتی گرایش “ناسیونالیستی باشد، بالاخره خودش را نشان خواهد داد. (میگویند ناسیونالیست ها) همه مردم که قرار نیست مسلمان باشند؛ ادیان مختلفی داریم همه خداپرست هستند ما باید جهانی فکر کنیم! جهانی بیاندیشیم؛ یعنی پلورالیسم دینی. وقتی صحبت عوامل پیشرفت و تخصیص اعتبار و این حرف هامیشود ، میبینیم پول ها صرف امور باستانی و گردشگری میشود. ودر مسائل دینی خبری نیست! اون ریشه ای که در جبهه است اصل ایران است نه اسلام. بس بالاخره خودش را نشان میدهد. اول باید فکر را درست کرد. بعد بر اساس آن باورها نظام ارزشی را درست کرد. که این دو عنصر اصلی فرهنگ است. امروز هم داد از فرهنگ زده میشود. امام فرهنگ آنها موسیقی و بحث وآثار باستانی ودکترای زبان فارسی میشود . از یکی از وزرای سابق (که اگر بگویم شما هم میدانید ) که در خارج از کشور تشریف دارند ؛ وزیر ارشاد بودند .از او سوال کرده بودند: که تو برای اسلام چه کار کردی؟ جواب داد: چه کاری بالاتر از اینکه آزادی را درکشور رواج دادیم. گفتند آخر اسم وزارت شما وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است! گفت: این اسم ها ، پسوند هایی است که تشریفاتی است! (میگویند انجمن اسلامی این که ضد اسلام است! اسمش هم اسلام است. یا انجمن اسلامی شهر.خوب یک اسم است!) ما وزارتمان همان وزارت فرهنگ و هنر شاه است!کار ما هم مثل آن هاست؛ صاف و صریح. اسمش ارشاد و اسلامی است(حالا بحث را خیلی کش ندهم ما هم با شما هم دردی میکنیم. از ما که گذشته) ولی باید اولین هدفمن این باشد که باورها و ارزشهای صحیح را معرفی کنیم. اول خودمان بشناسیم بعد سعی کنیم این ها را به دنیا رواج بدهیم؛ یعنی اسلام، اعتقادات اسلامی و ارزش های اسلامی. اگر این لطمه بخورد، همه چیز بر باد است. مگر شاه طرفدار این نبود.از این شعارهای آن ها هم میداد حتی شعار دین! (نمیدانم کسانی هستند که سنشان کفاف میکند) در ایام محرم مستقیم از کاخ گلستان مراسم عزاداری پخش میشد. مراسم عزاداری سی دالشهداء (ع) مستقیما از کاخ گلستان. این دعا ها و مناجات ها که الان پخش میشود ، شاید از آن بیشترش در آن زمان پخش میشد! برنامه های خیلی عالی هم بودند.خود شاه عمره میرفت بالباس احرام .خوب شما هم این کارها را میکنید !بس برای چه ما انقلاب کردیم؟ بعضی از سیاستمداران ما هم همین کار را میکنند دم از اسلام و وحدت و انقلاب و ارزش ها وچنین و چنان واز این حرف ها میزنند ؛ اینها همان شعارهایی است که دنبال پر کردن جیب دار ود سته خودشان است. اشکال از این است که آن باور، باور قدیمی است. باور غلطشان این است باید آقا خرت را از پل بگذرونی! هدف وسیله را توجیح میکند. اگر شد به اسم اسلام اگر شد به اسم امام زمان یا سیالشهداء . تو فقط قدرت را به دست بیاور ؛ هرکاری شد به هروسیله ای شد. انجیل همه سیاستمداران عالم، “هدف وسیله را توجیح  میکند“. کار اصلی ما این است که باورهای صحیح را اول خودمان پیدا کنیم. کاری که عمدتا از قش دانشجو و حوزوی بر می اید. کسی که تخصصش اقتصاد و بازرگانی است، با این مسائل سر و کار ندارد در حد ضرورتی با این مسائل آشناست. کسی که با مسائل نظامی با مساول هوافضا آشناست،دنبال کار خودش است.آن کسانی که کارشان با مسائل فکری و فرهنگی است ، من و شماییم. کار اصل ما چی است؟ آن مهندسانی که درجهت انرژی اتمی و اورانیوم کار میکنند، کار اصلیشان همان است. اما کار اصلی ما به عنوان یک قشر فرهیخته، یعنی کسانی که سر وکارشان با کاغذ و قلم است، کار اصلی ما تحقیق درباره باورها و ارزش های اسلام ،تعمیم این ها وتوسعه ی این هاست. کار اصلی ما این است.اگر این کار پیش برود، همه ی فعالیت ها درسایه این وشعار این راه جهت صحیح خودش را پیدا میکند. اما اگر این نباشد، گاهی مشترکیم بین مسلمان و کافر! مگر شاه نمیخواست ایران در دنیاپیشرفت داشته باشد؟ هرجا اسم ایران بیاید، همه احترام کنند. سایرملی گراها نمیخواستند؟ همه میخواستند ایران ترقی کند. بس انقلاب برای چه بود؟ فکر و آرمان یکی بود؛ اما اگر واقعا فقط برای ایران هم میخواستیم کار کنیم، انقلاب اسلامی این را نمیخواست. راه های دیگری هم بود.انقلاب شد برای اینکه ارزش هاتفاوت پیدا کند و نظام فکری و ارزشی ما عوض بشود. ما آدم بشویم. اسلام تحقق پیدا بکند. ماهیت ما باید عوض بشود همان طور که ماهیت کفر دنیا پرست ظاهر بین به ماهیت ایمان خدا پرست پا ک و منزه حق گرا. بله.نقطه های تقاطع هم دارد. ولی هر تقاطعی که دلیل وحدت نیست. اساس وروح این انقلاب این است. آدمیزاد ها راه را گم کرده اند ، منیدانند برای چه خلق شده اند وبه کجا باید بروندوسعادتشان در چه است. اشتباه کردند. ما اول باید راه را بشناسیم کجا باید برویم و سر وکارمان با کی است؟ وآن کسی که جواب این ها را میدهد، اسلام است. مکاتب دیگر ممکن است تقاطع هایی با اسلام داشته باشند منتها اسلامی نیست.ملی گرای یک هدفی است اسلام وخداجویی یک هدف دیگر. بس گاهی اوقات تضاد دارند. اگر هدف اسلام بود همه مشارکت میکنند. حالا تکیه مان روی ایران و ملیت باشد.با لبنان و مصر چه کار داریم.وآن ها با ما چه کار دارند. اگر میبینیم بعد از سی سال این کشورهایی یکی پس از دیگری،به اخلاق ایران و جمهوری اسلامی و رهبری جمهوری اسلامی ایران تمایل پیدا میکنند ، به خاطر این است که این روح را “امام” برای این جامعه دمید؛ روح اسلامگرایی را نه ایران گرایی. اگر تکیه بر ایران بود چه تفاوتی با آنها داشتیم! این چیزی که همه عالم را با هم متحد میکند، خداپرستی است. اینها را باید ارزشیابی بکنیم تا اشکال را دریابیم. (حالا برای اینکه بیشتر مزاحمتان نشوم)

به طور کلی از اول کسانی بودند که انشقاق و فتنه در ایران ایجاد میکنند کسانی هستند که با اهداف ما و اهداف آقا مخالف است. ما دنبال یک چیزی هستیم آنها دنبال چیز دیگری. اگر اظهار هم دردی با ما میکنند، نفاق است. برای فریب دادن ما است. فرصتی پیدا میکنند، کار خودشان را انجام میدهند. این یک عامل است، اختلاف در اهداف.

ودر مقابل، کسانی هم هستند که از اول با ما همراه و هم هدف هستند ؛آرام آرام گرایش به این ها کمرنگ میشود.و کمابیش این یک چیز طبیعی است ؛در تاریخ هم سابقه دارد. یک آیه برایتان میخوانم( که فکر کنید هیچ منسبتی با امروز و این جلسه ندارد) .اعوذ باالله من الشیطان الرجیم. الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله وما نزلت بحق ولا یکونوا کالذین اوتوالکتاب من قبل و طال علیهم الامد وقست قلوبهم وکثیر منهم فاسقون[۲]. این آیه بعد از رحلت پیامبر(ص) نازل نشده است. (در سوره های مسبحات است ودر زمان پیامبر(ص) نازل شده است). مضمون آیه این است:آیا وقتش نشده که دل ها به خداتوجه پیدا کند ودرمقابل خدا، خشوع پیدا کند وآنچه از طرف خدا حق نازل شده است،آن ها را بپذیرد؟ هنوز وقتش نشده ؟میگوید دیر شده است! (توجه کنید) هنوز پیامبر(ص) هست و قرآن نازل میشود. امروزهم این آیه نازل شده فردا هم یکی دیگر. کسانی که ایمان آوردند نه کفار. وقتش نشده است آنهایی که ایمان آورده اند به یاد خدا بیفتند ودر مقابل آن دلشان نرم بشود؟ آنچه را که از حق نازل شده، بپذیرند. آهای مومنین! حسابتان با کفار جدا است.به مومنین میگوید که آیا وقتش نشده است؟ بعد میگوید”ولایکونوا کالذین اوتوالکتاب من قبل. مبادا شما هم مثل مومنین سایر ادیان باشید؛ مثل یهود و نصاری باشد. مگر آنها چه بودند؟اشکالشان در چه بود؟ حالا ما بخواهیم بگردیم تاریخ و انقلاب خودمان را مرور کنیم بگردیم و آسیب شناسی بکنیم و عیب های کارهایمان را پیدا کنیم وببینیم در کجاست. قرآن میگوید که نگاه کنید به اهل کتاب، یهود ونصاری ببینید عیب کار آنها چه بود. زحمتش هم شما نکشید من میگویم که عیب انها چه بود. اگر ما هم این آیه را بخوانیم شاید ما هم زودتر بدانیک که عیب کارمان چیست. اول اشاره کرد به آن چیزی که باید دلتان نرم بشود.؛یعنی روح تکبر روخودبزرگ بینی و استبداد را کنار بگذاریم. آیا وقتش نشده است که این چنین بشوید؟ یعنی خدا از شما و مومنین این را میخواهد. آنهایی که این جور نشدند.چرا؟آدمی زاد یک حالتی دارد؛ چیزهایی را که میداند آرام آرام دانسته هایش کمرنگ میشود. یک حرف میگویی، غبار میگیرد. تیره میشود. این خاصیت آدمی زاد است. اگر باوری پیدا کردید برای اینکه موثر باشد، باید زنده نگهش دارید. این همه نماز وروزه ،هر روز صبح وروز وشب ودر اصل این است که پنج بار به مسجد بروید. در اصل شیعه این است که در روز پنج بار به مسجد بروید. چرا؟ آن وقت برویم مسجد چه کار بکنیم؟الله اکبر .الله اکبر دوباره. نماز را تمام کردیم دوباره سی و چهار مرتبه الله اکبر.چرا؟ برای این است که دانسته هایش را گم نکند. زمان که میگذرد یادمان میرود.یک وقت به جایی میرسیم که یادمان میرود که کجا بودیم.

سی سال از انقلاب گذشت. (نمیدانم کدام یک از شماها بودیدو یادتان هست) هم بعد وسال های قبل از انقلاب، مخصوصا در نزدیکی های پیروزی انقلاب، یک حساب دیگری بود. رمدم در سرما وبرف نفت نبود .در صف ها می ایستادند. وبه سهمیه بندی میدادند.وصف های طولانی ایجاد میشد.یک نفری این چند ساعت وقت در این سرما و یخبندان ایستاده بود ،با یک ظرف نفتی واین را به یک پیرزن میداد. این ارزش اسلام این بود که به طور خودجوش در جوانها ایجاد میکرد. این روحیه را ببینید تا اینکه بخواهد از آن پیرزن بدزدد. این کجا و آن کجا! آن روحیه چه طور تبدیل به این شد؟آیا یکهو شد؟شب خوابید و صبح این طور شد؟ نه آقا! آرام آرام گرایش مادی ودنیا گرایانه باعث شد که صفا آن دوران از بین برود. از جبهه بر میگردد، قاچاق فروشی میکند! این ارزشها آرام آرام کمرنگ میشود. نگویید فلان کس قبل از انقلاب چه مقامی داشت وحالا چرا اینطوری شده است؟ وقتی شیرینی پول و ثروت و شهوت باشد، روز به روز آن معنویات و ارزش ها خبری نیست. یک وقت انسان میبینید با مافر چندان فرقی ندارد. اسم من مومن و انقلابی  وجهادی و این حرف ها است. اسم آن هم کافر و ضد انقلاب .چی شده؟مگر من معتقد به این اندیشه ها نبودم؟مگر زندان و شکنجه ندیدم؟ چرا! آرام آرام کشیدی به این کار. اگر من وشما بخواهیم این طور نشویم، باید چه بکنیم؟ باید دائما حواسمان جمع بشود. وتواسعوا بالحق وتواسعوابالصبر. دائما این اندیشه هارا زنده نگه داریم .بحث کنیم بنویسیم بخونیم و عمل کنیم. تا این روحیه باقی بماند؛ والا من وشما تافته ی جدا بافته نیستیم ما هم اگر گیر افتادیم ،رد میشویم.این یکی. وکثیر منهم فاسقون. یک عده هم از اول دنبال  هوس ها هستند و این ها بها ندارند مگر ریش و تسبیح و انگشتر و این حرف هاکه در بین مردم بازارش گرم است. و به این چیز ها معتقد نیستند.

ما باید با دو عنصر مبارزه کنیم: یکی غفلت هایی که در اثر گرایش به دنیا و لذت های مادی پیدا میشود وآرام آرام ما را از حق دور میکند و یکی هم که از اول مادنبال آن هستیم مشکلات و کمبود هایی که هست( باز فراموش نشود، این کمبود ها در برابر دست آوردهای عظیمی که به برکت خون های شهداء ایجاد شده، قابل مقایسه نیست.اگر ریشه یابی کنیم به چراهایی که آرام آرام ضعیف شده، برمیگردد؛ در اثر شبهات در اثر دنیاگرایی در اثر فراموش کردن منابع اسلامی کمتر انس گرفتن با قرآن و حدیث وعلما و مجالس دینی . یکی هم تحت تاثی فرهنگ بیگانه شدن ؛ به خصوص اینترنت و ماهواره .بس بفهمیم که خطر از کجاست و چه طور رهبری کنیم. قرآن میفرماید”هنوز وقتش نشده است”؟ اگر دل ها قساوت کند، دیگر منظره های رقت انگیز و کمکم به فقرا وایتام به ضعفا اینها تاثیری نمیگذارد. میبیند این پول هایی که جمع میکند و در فلان شرکت های کذایی میگذارد(چیزهایی که هر رزو اتفاق می افتد و شما بیشتر از ما میدانید) راه های فرار از مالیات و برای سوء استفاده از اموال دولتی و اموال مردم را به صورت های مختلف میچاپند .چرا این ها اتفاق می افتد؟چون دیگر دلش به حال فقراء نمیسوزد. “قست قلوبهم” .وقتی انسان در مسیر شهوت پرستی افتاد، آخرش همین است.

معاذناالله وایاکم

والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاة

شاخص هاي اصول گرايي ناب  

شاخص هاي اصول گرايي ناب

متأسفانه در طول تاريخ همواره واژه‌هاي زيبا به سود احزاب، گروه‌ها و قدرتمندان مصادره شده است. زماني رضا خان قلدر و پسرش از واژه اصلاحات سوء استفاده کرده، هر کس را مخالف اصلاحات تشخيص مي‌دادند از سر راه بر مي‌داشتند و عجيب آن که اين گونه اصلاحات را اصلاحات شاه و ملت مي‌خواندند! زماني ديگر پس از روي کار آمدن جريان سکولار در کشور درانتخابات دوم خرداد 76 باز اين واژه وارد ادبيات سياسي کشور شد. به طوري که هرکس تسليم خواسته اين گروه نمي‌شد با عنوان اين که پيام دوم خرداد را درک نکرده از مقام خود بر کنار مي‌شد. و البته معناي اين اصلاحات همان اصلاحات آمريکايي بود که در روزگاري رضا خان به شکل ديگري به دنبال اجراي آن بود. اصول گرايي نيز امروزه متوليان زيادي پيدا کرده و هر کسي با بلند کردن تابلوي آن اين گونه وانمود مي‌کند که اساس اصول گرايي است. 
متاسفانه برخي که در گذشته با تقسيم کردن جريانات سياسي کشور به چپ و راست فضا را دو قطبي کرده بودند امروز با طرح اصول گرايي و اصلاح طلبي اين گونه وانمود مي‌کنند که جريان اصول گرايي همان جريان راست قبلي است و جريان اصلاح طلبي همان چپ گذشته؛ بنابراين اصول گرايي يعني جريان راست. اين در حالي است که مبدع جريان اصول گرايي هرگز بر اين مصداق مراد نکرده است. مقام معظم رهبري در باره اصول گرايي و اصلاح طلبي مي‌فرمايند:‌ اصولگرايى به حرف نيست؛ اصولگرايى در مقابل نحله‏هاى سياسى رايج كشور هم نيست. اين غلط است كه ما كشور يا فعالان سياسى را به اصولگرا و اصلاح‏طلب تقسيم کنيم: اصولگرا و فلان؛ نه. اصولگرايى متعلق به همه‏‌كسانى است كه به مبانى انقلاب معتقد و پايبندند و آن‌ها را دوست مى‏دارند؛ حالا اسمشان هر چه باشد.(29/3/85)
اصول گرايي ناب که در واقع همان خط اصيل امام است شاخص هايي دارد که مقام معظم رهبري برخي از مؤلفه‌هاي آن را در سخنراني‌هاي مختلف بيان کرده اند. با اين شاخص‌ها به‌راحتي مي‌توان فهميد کدام فرد يا گروه و حزب اصول گرا ست و به تعبيري با آن معيارها اصول گراي واقعي و ناب را از ادعايي و غير واقعي تمييز داد.
1) ايمان و هويت اسلامى و انقلابى
ايمان و هويت اسلامي از مهم ترين شاخص‌هاي اصول گرايي است و به تعبير ديگر اصول گرايي يعني پافشاري بر اين اصول. مقام معظم رهبري د‌راين باره مي‌فرمايد "در درجه‏‌ اول، ايمان و هويت اسلامى و انقلابى و پايبندى به آن. اين، وظايفى را بر عهده‏‌ دولت مى‏گذارد. نمى‏شود گفت دولت به ايمان مردم كارى ندارد؛ نه. مدتى اين فكر را ترويج كردند؛ اما اين غلط است. دولت وظيفه‏دار است. چطور وزارت بهداشت با داروفروش‌هاى مصنوعىناصرخسرو مبارزه مى‏كند؛ اما وزارت ارشاد با مخدر فروش‌هاى فرهنگى مبارزه نكند؟! با سم‏پراكنان فرهنگى مبارزه نكند؟! اين، وظيفه‏‌ دولت است؛ صدا وسيما يك جور، وزارت ارشاد يك جور و دستگاه‌هاى گوناگون يك جور. وظيفه‏‌ مهم اين است كه ما پايه‏هاى يك ايمان روشن‏بينانه و استوار را در ذهن نسل‌هاى جوان و رو به رشد خودمان تقويت كنيم؛ ايمانِ دور ازخرافه‏گرى وسست‏انديشى، ايمانِ روشن بينانه، ايمانِ به دين، ايمانِ به نظام، ايمانِ به مردم،ايمانِ به آينده، ايمانِ به خود، ايمانِ به استقلال كشور و ايمانِ به وحدت ملى و ايمانى كه در هيچ بخشى برافروزنده‏‌ آتش‌هاى تعصب فرقه‏اى نباشد... در اين بخش، يكى از وظايف مهم ديگرى كه بر عهده‏‌ دولت و نظام جمهورى اسلامى است، اين است كه هويت اسلامى را در دنياى اسلام برجسته و شفاف كنيم، تا اين يك معيارى باشد در جلوى چشم ملت‌هاى مسلمان؛ تدين دور از خرافه و كاوش در منابع دينى و نوآورى. بعضي‌ها خيال مى‏كنند كه نوآورى در دين امكان ندارد! گنجينه‏‌ منابع اسلامى و دينى ما بى‏پايان است؛ ما به قدر وسع خودمان، فقط چند سطل آب از اين چشمه‏‌ جوشان برداشته‏ايم؛ تلاش كنيم و فكرهاى نو و حرف‌هاى نو در زمينه‏هاى مختلف توليد كنيم. اين قرآن يك اقيانوس بى پايان است"
2) عدالت
برخي در سال‌هاي حاکميت ‌بر مسند رياست جمهوري شعار توسعه منهاي عدالت را سر لوحه کار خود قرار داده بودند و همواره به پيشرفت مي‌انديشيدند هر چند بر خلاف عدالت باشد ! مقام معظم رهبري با طرح اين مسأله که "فلسفه‏‌ وجودى ما، عدالت است. اين كه ما برنامه‏‌ رشد اقتصادى درست كنيم و بگذاريم بعد از حاصل شدن دو، سه برنامه رشد اقتصادى، به فكر عدالت بيفتيم، منطقى نيست. رشد اقتصادى بايد همپاى عدالت پيش برود؛ برنامه‏ريزى كنند و راهش را پيدا كنند." عملاً بر اصول اقتصاد ليبراليستي که توسط برخي د رکشور تبليغ و اجرا مي‌شد خط بطلان کشيد.
3) حفظ استقلال سياسى
حفظ استقلال سياسي نيز يکي از مهم ترين شاخص‌هاي اصول گرايي است. مقام معظم رهبري در باره آن مي‌فرمايد "اين استقلال، استقلال سياسى، اقتصادى و فرهنگى است. ما بايد اين بندهاى اختاپوس فرهنگىِ تحميل شده‏‌ به وسيله‏‌ غرب را از دست و پاى خودمان باز كنيم؛ اين هم يكى از اصول ماست. آن حركتى، آن جريانى، آن شعارى و آن برنامه‏ريزى‏اى كه در آن استقلال كشور و ملت ديده نشود، اصولگرايانه نيست."
4) تقويت خودباورى و اعتماد به نفس ملى
استقلالِ اعتماد به نفس ملى و خودباورى، فقط به چيزهايي از قبيل فناوري هسته‌اي و سلول‌هاي بنيادين و سد سازي و موشک و ماهواره خلاصه نمي‌شود ، بلكه بايد در سياست، فلسفه، ابتكارهاى مردمى و ارزش هاى اخلاقى هم خودباورى داشته باشيم. اگر ما يك سنّت اسلامى داريم كه منطقى هم برايش داريم و آن را هم پذيرفته‏ايم، نبايستى در انجام دادن آن خجالت بكشيم. مقام معظم رهبري در اين باره مي‌فرمايد "در ارزش هاى اخلاقى: مبارزه‏‌ فرهنگى دائم با خودباختگى مزمن و تحميلى كه چند ده سال بر اين كشور تحميل شده، بزرگان و پرچمداران فرهنگ و سياست در اين كشور، در يك مقطع زمانى و با صداى واحد، با وقاحت تمام گفتند كه ايرانى صفر محض است! و اگر بخواهد معنا پيدا كند، بايد برود كنار فرهنگ فرنگى. اولين پيشروان قافله‏‌ روشنفكرى كشور ما و معروف‌ترين سياستمداران دوران قاجار و پهلوى، اين حرف را صريحاً گفتند بعضي‌ها هم كه نگفتند، اين‏طورى عمل كردند و اين شد يك بيمارى مزمن در جامعه‏‌ ما؛ بايستى با اين مبارزه كرد."
5) جهاد علمي 
جهاد علمي نيز يکي از مباني اصول گرايي است. کساني مي‌توانند تابلوي زيباي اصول گرايي را بر بالاي دست خود بگيرند که علاوه بر شاخص‌هاي فوق،‌در يک حرکت پر شتاب و جهاد علمي شرکت داشته باشند. مقام معظم رهبري در اين باره مي‌گويند"خوشبختانه فاصله‏مان با پيشرفت‌هاى دنيا و آن نوك‌هاى حركت زياد نيست مى‏توانيم تلاشمان را مضاعف كنيم؛ اين هم يك كار است. بنابراين، اين جزوِ وظايف دولت است؛ بايستى ميدان داد. اين جوان‌ها تشنه‏‌ كار و فهميدن هستند، به شرط اين‌كه امكانات در اختيار اين‌ها قرار بگيرد. الحمدلله ما استاد خوب هم كم نداريم. يك روزى بود ما اوايل انقلاب، در اين كشور قحط استاد داشتيم؛ اما امروز نه، بحمدالله اساتيد فراوان است و امروز اكثريت آنان پرورش يافته‏‌ دامان خود اين ملت و روييده‏‌ در همين آب و هوا هستند."
6)‌ تثبيت و تأمين آزادى و آزادانديشى
آزادي و آزاد انديشي به معناي دقيق کلمه از شاخص‌هاي اصول گرايي است گرچه در طول تاريخ از اين ‌واژه سوء استفاده‌هاي فراواني شده است. مقام معظم رهبري در اين باره مي‌فرمايد "من فهم غلط از آزادى را تأييد نمى‏كنم؛ من باز گذاشتن دست دشمن را در داخل براى اين كه مرتباً گاز سمّى توليد كند و در فضاى فرهنگى يا سياسى كشور بدمد، تأييد نمى‏كنم؛ من براندازى خاموش را آن‏چنانى كه خود امريكايي‌ها گفتند و عواملشان چند سال قبل در اين‌جا سادگى و بى‏عقلى كردند و به زبان آوردند برنمى‏تابم و رد مى‏كنم؛ اما توسعه‏‌ آزادى و رها بودن ميدان براى پرورش فكر و انديشه و علم و فهم،ربطى به اين‌ها ندارد. ظرافتى لازم است كه آدم اين دو منطقه را از همديگر باز بشناسد و مرز اين‌ها را معين بكند. آزادى و آزادانديشى، يكى از مبانى اصلى اصولگرايى است."
7) اصلاح و تصحيح روش
اصول گرايي يعني ايستادن بر روي اصول و کوتاه نيامدن از مباني اسلام و انقلاب و اين منافات با اصلاح روش‌ها و اهداف مياني ندارد. مقام معظم رهبري راجع به اين شاخص مي‌فرمايد "اصلاحات بايد ضابطه‏مند و مبتنى بر ارزش‌ها و معيارها و خط‌كش‌هاى اسلامى و ايرانى باشد. معيار اصلاحات، قانون اساسى است؛ بر اين اساس،بايد ما اصلاحات كنيم؛ ما به اصلاحات احتياج داريم. اصلاحات، تصحيح روش هاى ماست؛ تصحيح هدف هاى مرحله‏اى ماست؛ تصحيح تصميم‏گيري‌هاى ماست؛ تعصب نورزيدن روى تصميم‏گيري‌ها ناحق است. اين، غير از ساختارشكنى و مبارزه‏‌ با قانون اساسى، مبارزه‏‌ با اسلام و مبارزه‏‌ با استقلال يك كشور است."
8) شكوفايى اقتصادى
"شکوفايي اقتصادي نيز از شاخص‌هاي مهم اصول گرايي است. کساني مي‌توانند ادعاي اصول گرايي کنند که در اين زمينه برنامه داشته باشند و دراين جهت تلاش کنند. براي آينده نفت و صادرات غير نفتي و براي کشاورزي کشور برنامه داشته باشند. مقام معظم رهبري در ذيل اين ملاک مي‌فرمايند "ما اين درآمد را كه از طريق نفت به دست مى‏آوريم، صرف مسايل روزمره‏‌ زندگى مى‏كنيم؛ اين، معنى ندارد؛ بايست اين‌ها با محاسبه‏‌ صحيح انجام بگيرد.
ما اين نفت را ضايع مى‏كنيم؛ البته اين، كارِ امروز و ديروز نيست؛ ده‌ها سال است كه بناى اقتصاد و پيشرفت كشور روى اين روش گذاشته شده است و يك شبه هم نمى‏شود آن را عوض كرد."
بنابر شاخص‌هاي فوق هر فرد و گروهي که براين شاخص‌ها منطبق باشد اصول گراست ولي اگر فاقد هريک از اين شاخص‌ها باشد اصول گرا نيست؛ هر چند زير تابلوي بزرگي به نام اصول گرايي نشسته باشد.

ويژگي­‌ها و صفات شهيد بهشتي

 ويژگي­‌ها و صفات شهيد بهشتي

روزي مستر هاشمي مشغول تدريس بود كه ناگهان دو نفر روحاني براي ورود به كلاس اجازه خواستند، يكي از آن دو، آقاي علي‌اصغر كرباسچيان (علامه) و ديگري...

۰۷ تير ۱۳۸۹
غلامعلي حداد عادل*
خاطرة نخستين ديدار خود با شهيد بهشتي را فراموش نمي‌كنم. سال 1337، دانش‌آموز سال دوم دبيرستان بودم و سيزده سال داشتم. دبيرستان علوي يك مدرسة اسلامي بود كه در آن به دين و اخلاق و آموزش اهميت بسيار داده مي‌شد. تدريس زبان انگليسي هم در آن مدرسه مهم و جدي بود. معلمي داشتيم پاكستاني كه تحصيل‌كردة اكسفورد بود و به او “مستر هاشمي” مي‌گفتيم. روزي پيش از ظهر كه مستر هاشمي مشغول تدريس بود ناگهان دو نفر روحاني براي ورود به كلاس اجازه خواستند، يكي از آن دو، آقاي علي‌اصغر كرباسچيان، معروف به علامه، مؤسس مدرسة ما بود و ديگري سيدي بلندقامت و خوش‌صورت كه با معرفي آقاي علامه معلوم شد آقاي بهشتي است.

روحاني تازه‌وارد نگاه نافذ و لبخندي دلنشين و صدايي گيرا و متين داشت و در همان دقايق اول، توجه و احترام همگان را برانگيخت. آقاي بهشتي با معلم كلاس چند جمله‌اي انگليسي صحبت كردند و از او خواستند تدريس را ادامه دهد. بعد از چند دقيقه كه از تدريس و سؤال و جواب در كلاس گذشت آقاي بهشتي شروع به صحبت كردند و گرم و مهربان، دانش‌آموزان را در فراگيري زبان انگليسي راهنمايي و تشويق كردند و خود مثال‌هايي آوردند و عملاً در تدريس انگليسي شركت جستند. اين ديدار در من و دوستان هم‌كلاسي‌ام، كه عده‌اي از آنها امروز در جمهوري اسلامي عهده‌دار مسئوليت‌هاي مهم هستند اثري شيرين و شگرف بر جاي نهاد. در آن زمان براي ما تصور اينكه يك روحاني،‌ علاوه بر زبان عربي،‌ زبان انگليسي هم بداند دشوار بود و آن روز ما با چنين پديد‌ة نادري مواجه شده بوديم و حيرت كرده بوديم.

آخرين ديدار با شهيد بهشتي را نيز فراموش نمي‌كنم. بيست‌وسه سال بعد از آن اولين ديدار، در اواخر بهار سال 1360، روزي آقاي بهشتي من و يكي از دوستانم را، كه اتفاقاً او هم دانش‌آموز همان كلاس و همان مدرسه بود،‌ به ساختمان دادگستري دعوت كردند.

روزگار، با انقلاب اسلامي دگرگون شده بود و آن روحاني جوان اكنون در مقام رئيس ديوان عالي كشور، شخصيتي درجه اول و مؤثر در انقلاب و ادارة كشور محسوب مي‌شد. صحبت از اين بود كه با انقلاب فرهنگي ضرورت تغييراتي در برنامه‌هاي درسي دانشگاهي مطرح شده و از هم‌اكنون لازم است براي تدريس درس معارف اسلامي مدرساني شايسته تربيت شوند و آقاي بهشتي از ما مي‌خواستند براي يك دورة آموزشي تربيت مدرس معارف اسلامي برنامة درسي تدوين كنيم. در فاصلة اين دو ديدار، بهشتي همواره در صحنه و عرصة ديد من و امثال مشهود و مشهور بود. در سال 1346، كه در انجمن اسلامي دانشجويان، دانشگاه شيراز فعاليت داشتم، گزارشي از آن فعاليت‌ها را، توسط دوستي كه در مركز اسلامي هامبورگ با آقاي بهشتي همكاري مي‌كرد، براي ايشان فرستادم و چندي بعد پاسخي مكتوب و دلگرم‌كننده دريافت كردم. پاسخي كه تصوير آن را، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، در پروندة خود در ساواك مشاهده كردم و دليل آن همه فشار و حساسيت را كه از آن تاريخ به بعد نسبت به خودم و دوستانم در ساواك پيدا شده بود دانستم.

 بعد از مراجعت آقاي بهشتي از آلمان ملاقات‌هايي پراكنده و همكار‌هايي جسته‌گريخته با ايشان داشتم، كه مهمترين آنها همكاري در تأليف كتاب “فلسفة دين” براي سال آخر دبيرستان‌ها بود، كه آقاي بهشتي و شهيد باهنر و آقاي علي گلزادة غفوري تأليف آن را بر عهده داشتند. با ظهور انقلاب اسلامي و پيروزي آن، ارتباط و همكاري شهيد بهشتي در شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي و در خصوص مسائل مربوط به شوراي انقلاب روزافزون شد و من فرصت يافتم تا بهشتي را از نزديك، بيشتر و بهتر، بشناسم.

در تصويري كه از شخصيت بهشتي در ذهن من به جا مانده است سه عنصر بارز وجود دارد كه به آنها به اختصار اشاره مي‌كنم:

1. نظم

آقاي بهشتي مظهر نظم و انضباط بودند، وقت‌شناس و منظم. اين خصوصيت، جزئي از خصلت مديريتي ايشان بود كه بعدها در انقلاب اسلامي به نحوي مؤثر و مفيد آشكار شد.

2. اميدواري

آقاي بهشتي دوستان خود را همواره به آينده اميدوار مي‌كردند و به آنان روحيه مي‌بخشيدند. مجلس و محضر ايشان، مجلس منفي‌بافي و اظهار  يأس و دلسردي و دلمردگي نبود، بلكه مجلس تجديد نشاط در كار و تقويت روحيه و اراده و خوش‌بيني بود.

3. ابتكار و نوآوري

بهشتي همواره خلاق و مبتكر بود و معمولاً در هر ديدار يك فكر جديد به دوستان جوان خود القا مي‌كرد و آنان را با يك فعاليت جديد در عرصة فكر و فرهنگ و تبليغ اسلامي آشنا مي‌ساخت.

اگر بخواهيم شخصيت شهيد بهشتي را در يك ترازوي اسلامي ارزيابي كنيم و با يك محك اسلامي بسنجيم بايد اين ارزيابي و سنجش را بر اساس معيارهاي فضيلت در اسلام انجام دهيم و به عبارت ديگر بايد بپرسيم ملاك ارجمندي و برتري در اسلام چيست و با داشتن پاسخ اين سؤال شخصيت ايشان را ارزيابي كنيم.

شايد تدوين فهرستي جامع و مانع از ملاك‌هاي ارجمندي دشوار باشد، اما قطعاً مي‌توان گفت كه “تقوي” و “اخلاق” و “شفقت به خلق” و “مديريت و نظم” و “بينش” و “علم” و “هجرت” و “جهاد و مبارزه” از جملة اين ملاك‌هاست و كسي كه واجد اين صفات باشد مسلماً يك انسان والا محسوب مي‌شود. مي‌توان از وجود يكايك اين اوصاف در شخصيت شهيد بهشتي تحقيق كرد و اين شخصيت را با اين معيارها محك زد.

1. تقوي

همة كساني كه با شهيد بهشتي آشنا بودند به تقواي او گواهي مي‌دهند. او تنها به لباس، روحاني نبود، بلكه به حقيقتِ ايمان، روحاني بود. ايمان و اخلاص و تعبد در وجود او رسوخ يافته بود. از نشانه‌هاي دينداري و ايمان او علاقة وي به نماز بود. شهيد بهشتي از لحاظ توجهي كه به نماز اول وقت داشت مشهور بود. در شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي، با آنكه گرفتاري‌ها زياد بود و بحث‌هاي مهمي مطرح مي‌شد، به محض آنكه صداي اذان مغرب به گوش مي‌رسيد، آرام برمي‌خواست و جانماز حصيري سادة خود را از گوشه‌اي برمي‌داشت و قدري دورتر از ديگران به نماز مي‌ايستاد و سريعاً به جلسه باز مي‌گشت و با اين كار خود به ديگران درس مي‌داد.

مقام معظم رهبري، كه بيشتر و پيشتر از ما با ايشان دوستي و همكاري داشته‌اند، دربارة شهيد بهشتي فرموده‌اند:

“… اين مرد، مردي شديداً معتقد و متعبد بود، يعني دين و شريعت را به درستي از بن دندان قبول داشت. با كمال خلوص و صميميت عامل به شرع و معتقد به دين بود. از تظاهر و رياكاري و از كارهايي كه خلاف صميميت و خلوص است شديداً روي‌گردان بود … و از هر كسي كه داراي اين صفات بود بدش مي‌آمد…”

2. اخلاق

بهشتي، هم خوش‌اخلاق بود و هم با اخلاق. گشاده‌رويي و مهرباني و محبت و صميميت او زبان‌زد بود. سعة صدر بسيار داشت. در شوراي مركزي حزب، ايشان به عنوان دبيركل، جلسات شوراي مركزي را اداره مي‌كردند. گاه اتفاق مي‌افتاد نظر خود را دربارة موضوعي اظهار مي‌كردند و پس از صحبت‌هاي موافق و مخالف رأي‌گيري مي‌شد و نظرِ مخالفِ نظرِ ايشان رأي مي‌آورد. من در اين گونه موارد در رفتار و طرز برخورد شهيد بهشتي دقت مي‌كردم و گواهي مي‌دهم هرگز نشد كه عكس‌العملي از خود نشان دهد و به مخالفان خود طعنه‌اي بزند يا در رأي‌گيري خدشه كند و بخواهد بحث را دوباره مطرح كند و براي تصويب نظر خود كوشش مجددي بكند. در اين قبيل مواقع، او بسيار آرام و طبيعي عمل مي‌كرد و از اصول و ضوابط كار دسته‌جمعي عدول نمي‌كرد و با رفتار خود به ما درس مي‌داد.

از جمله خصوصيات اخلاقي شهيد بهشتي صبور بودن ايشان بود. ميزان صبر و بردباري ايشان در كشاكش حوادث و جريانات بعد از پيروزي انقلاب بهتر معلوم شد. روزهايي بود كه ضدانقلاب در همه جا شايع مي‌كرد كه بهشتي در كاخ زندگي مي‌كند و پول‌هاي ملت را به حساب شخصي خود در بانك‌هاي خارجي ريخته است و همسرش يك خانم آلماني است و امثال اين حرف‌ها و تهمت‌ها و بدتر از اينها. تحمل اين حرف‌ها براي كساني كه بهشتي را از بيست – سي سال پيش از آن مي‌شناختند دشوار بود. براي امثال ما كه بارها بهشتي را در سال‌هاي قبل از انقلاب در خانة ساده‌اش ملاقات كرده بوديم و بعد از انقلاب هم مي‌ديديم كه هيچ چيز فرقي نكرده و او از همه در همان اتاق پذيرايي كوچك خود كه با موكت مفروش بود پذيرايي مي‌كند شنيدن اين تهمت‌ها كه بر او وارد مي‌كردند سخت بود. ضدانقلاب كه گوشت و پوست و خونش از واشنگتن و مسكو و لندن بود، هجرت چند سالة بهشتي به آلمان را بهانة اين شايعه كرده بود كه او همسري آلماني دارد، كه دروغ محض بود و اگر هم فرضاً همسرش آلماني بود گناهي نكرده بود. باري،‌ ايشان در مقابل همة اين تيرهاي تهمت صبر مي‌كردند و از كوره در نمي‌رفتند و متانت خود را از دست نمي‌دادند و از صراط مستقيم اصول خود بيرون نمي‌رفتند. همين صبر و تحميل ايشان بود كه سبب شد امام راحل پس از شهادت ايشان بگويند:

 “… آنچه من راجع به ايشان متأثر هستم و شهادت ايشان در مقابل آن ناچيز است، آن مظلوميت ايشان در كشور است.”

3. بينش

شهيد بهشتي مردي صاحب‌ بينش بود، در امر دين بصيرت داشت و روزگار خود را مي‌شناخت. او يك روحاني روشنفكر بود، به همان معني كه مطهري روشنفكر بود. صاحب انديشه‌اي نو بود و در اظهار عقيدة خويش و رها شدن از آنچه بايد از آن رها شد دلير بود. از نشانه‌هاي بصيرت در بهشتي، آينده‌نگري او بود. امروز براي ده سال ديگر برنامه‌ريزي و كار مي‌كرد. چند سال پيش سفري به آلمان كرده بودم و شبي ميهمان امام جماعت و مدير مركز اسلامي هامبورگ بودم. از او پرسيدم چه شد كه شما سال‌ها پس از شهيد بهشتي، در اين دوران حساس بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، مسئوليت ادارة مركز اسلامي هامبورگ را پيدا كرده‌ايد و در واقع جانشين شهيد بهشتي شده‌ايد؟ ميزبان من به تفصيل شرح داد كه چگونه شهيد بهشتي پس از مراجعت از اروپا به ايران درصدد تربيت عده‌اي براي تبليغ اسلام در خارج از كشور برآمده و نهايتاً موفق شده است يك طرح 5 ساله را براي سه نفر از روحانيون جوان به اجرا در آورد. شهيد بهشتي با تنظيم يك برنامة درسي، مركب از علوم حوزه‌ و دروسي مانند زبان خارجي و تاريخ و جغرافيا و علوم اجتماعي، دوره‌اي آموزشي را برنامه‌ريزي كرده و با نظارت خود به اجرا در آورده است. پرسيدم زندگي شما در مدت تحصيل چگونه تأمين مي‌شد. پاسخ دادند كه شهيد بهشتي با كمك افراد خيري كه مي‌دانستند پول را بايد كجا خرج كرد، هزينة زندگي ما را نيز تأمين مي‌كرد. نتيجة آن آينده‌نگري و آن بينش و بصيرت همان بود كه مي‌ديدم. پانزده سال بعد از آن برنامه‌ريزي يك نفر از همان روحانيون جوان، جانشين خود شهيد بهشتي در همان مركز اسلامي هامبورگ مي‌شود، در حالي كه معلم و مربي او، يعني شهيد بهشتي، سال‌هاست به ديدار خداوند شتافته است.

توجه به تعليم و تربيت بارزترين نشانة بينش شهيد بهشتي بود. براي فعاليت‌هاي مثمر ثمر بهشتي در عرصة تعليم و تربيت، حداقل سه نمونه مي‌توان ذكر كرد. نمونة اول دبيرستان دين و دانش در قم است، نمونة دوم مدرسة طلبگي حقاني، باز هم در قم و نمونة سوم برنامه‌ريزي و تأليف كتاب‌هاي درسي در وزارت آموزش و پرورش.

دبيرستان دين و دانش، كه شهيد بهشتي در آن دبير و ظاهراً مدتي هم مدير بوده، مركز تربيت عده‌اي جوان تحصيل كرده و متدين بوده است كه بهشتي آنان را در كنار تحصيلات متوسطه با افكار و اخلاق اسلامي آشنا مي‌ساخته و در حقيقت با فعاليت در اين دبيرستان و جهت دادن به آن، مقدمات لازم را براي پيوند حوزه و دانشگاه تأمين مي‌كرده است. مدرسة حقاني نيز نمونه‌اي از آن تحولي بوده كه بهشتي آرزو داشته در سطح وسيعي در حوزه‌ها به اجرا درآيد. او در اين مدرسه با همكاري روحانيون ديگري همچون شهيد قدوسي و آيت‌ا… جنتي توانست برنامه‌اي نو و نظم و انضباتي تازه در حوزه پديد آورد و نسلي از طلاب جوان را تربيت كند كه امروزه عمدتاً در خدمت انقلاب اسلامي قرار دارند.

حضور مؤثر در بخش برنامه‌ريزي و تأليف كتاب‌هاي درسي ديني و قرآن مدارس كشور گواه ديگري بر بصيرت شهيد بهشتي است. او پس از بازگشت از آلمان چنين تشخيص داد كه مي‌تواند با نفوذ در بخش حساس كتب درسي وزارت آموزش و پرورش ذهن و دل ميليون‌ها دانش‌آموز را در سراسر كشور تحت تأثير قرار دهد. اين فرصت هنگام تجديد تأليف كتاب‌هاي درسي به مناسبت تحول‌ ساختاري در نظام آموزشي آن زمان به دست آمده بود و درين راه بهشتي از همكاري مستقيم شهيد باهنر و بعضي اشخاص ديگر و همكاري غيرمستقيم شهيد مطهري برخوردار بود. شهيد بهشتي و همكاران او توانستند در كتاب‌هاي جديد درسي چهره‌اي جامع و جذاب از اسلام ترسيم كنند و همين كتاب‌ها در گرايش جوانان به جانب اسلام در سطح گسترده مؤثر افتاد. بي‌ترديد يكي از دلايل علاقة دانش‌آموزان به اسلام و حضور مؤثر آنها در صحنه‌هاي انقلاب در سال‌هاي 56 و 57 آشنايي آنان با كتاب‌هاي درسي ديني در مدارس بود. مقامات ساواك يكي دو سال بعد از انتشار اين كتاب‌ها به تأثير  انقلابي آنها پي بردند و در صدد حذف بعضي از مطالب آنها برآمدند. من كه خود در آن زمان با شهيد باهنر و شهيد بهشتي در اين فعاليت، مخصتر‎ْ همكاري و ارتباطي داشتم به خوبي به ياد دارم كه نسخه‌اي از كتاب‌ها را ساواك بررسي كرده بود و دور عباراتي را كه ممكن بود در جوانان از لحاظ اجتماعي و سياسي تأثير كند خط قرمز كشيده بود تا در چاپ بعدي حذف شود. اين نسخه به دست شهيد باهنر افتاده بود و ايشان بسيار نگران بودند مبادا آن مطالب حذف شود و پيام اصلي آن كتاب‌ها به گوش نسل جوان آن زمان نرسد، اما خوشبختانه خيزش و خروش جامعة ايراني در سال‌هاي 56 و 57 مجالي براي اجراي آن نقشه باقي نگذاشت. باري،‌ شهيد بهشتي همواره چشم به آينده‌اي دور و افقي وسيع داشت و با شناخت جريانات پوينده و بالندة اسلامي جامعه، براي تقويت آنها تلاش مي‌كرد و اين تلاش،‌ نتيجة بينش و بصيرت وي بود.

4. علم

شهيد بهشتي فردي باهوش و با استعداد بود و علاوه بر دروس رايج در حوزه‌ها كه از محضر استاداني چون مرحوم آيت‌ا…‌العظمي بروجردي و امام خميني رحمته‌ا… عليه آموخته بود با معارف ديگري جز آنچه در حوزه تدريس مي‌شد نيز آشنايي داشتت. وي، علاوه بر زبان عربي كه بر آن مسلط بود، با زبان انگليسي نيز آشنائي كافي داشت و، بر اثر اقامت چندساله در آلمان، به زبان آلماني نيز تسلط يافته بود. زبان فارسي را هم خوب مي‌دانست و خوب مي‌نوشت و خوب سخن مي‌گفت. در سال‌هاي آخر دهة بيست توفيق حضور در مجلس درس فلسفة علامه طباطبائي را يافته بود و يكي از معدود روحانيون جواني بود كه علامه مقالات چهارده‌گانة كتاب “اصول فلسفه و روش رئاليسم” را نخست براي قرائت و تدريس در جمع آنان تحرير كرده بود. در سال‌هاي اقامت در آلمان با فلسفه‌هاي جديد اروپايي بيشر آشنا شده بود و در سال‌هاي قبل از پيروزي انقلبل، در جلسات هفتگي كه در منزل خود داشت، به جمعي از جوانان دانشگاهي درس‌هايي در زمينة فلسفة هگل و اقتصاد تدريس مي‌كرد و در اين جلسات مستقيماً به متون اصلي هگل و نيز به كتاب “كاپيتال” ماركس مراجعه و از آنها استفاده مي‌كرد.

5. هجرت

هجرت يكي از معيارهاي انسان‌هاي والا در قرآن است و بهشتي مرد هجرت بود. او مثل آب راكد نبود كه در يك جا بماند، بلكه مانند رودي جاري بود. از اصفهان به قم و از قم به تهران و از تهران به آلمان در حركت بود و از بركت اين حركت صاحب ديدي وسيع و تجربه‌اي فراتر از تجربه‌هاي محدود محلي و منطقه‌اي شد.

از آثار مثبت هجرت او به آلمان، رونق يافتن مركز اسلامي هامبورگ بود. اين مركز قطعاً در ايجاد يك جريان و تشكل دانشجويي با آرمان‌هاي اسلامي در اروپا مؤثر بود. بسياري از جوانان متدين، چه در آلمان و چه در ساير كشورهاي اروپايي، توانستند با ارتباط با اين مركزْ اعتقاد اسلامي خود را در هجوم جريانات الحادي و خصوصاً ماركسيستي حفظ كند. در آن سال‌ها، كه جنبش چپ دانشجويي در خارج از كشور از نفوذ و قدرت بالايي برخوردار بود،‌ به حق بايد شهيد بهشتي را يكي از پايه‌گذاران جنبش اسلامي دانشجويي ميان دانشجويان ايراني خارج از كشور دانست. مركز اسلامي هامبورگ نقطة اتكا و اميد اين جنبش بود و اين تأثير در درجة اول ناشي از حضور شهيد بهشتي بود كه مديري دانشمند و خوش‌فكر و خوش‌بيان و سخت‌كوش بود.

6. شفقت به خلق

شهيد بهشتي در جنب علم و دانش و اخلاق و انديشة خويش، صاحب درد و درك اجتماعي بود. او از كساني نبود كه در دوران طلبگي سر از حجره بيرون نكرده باشد و يا در عالم روشنفكري از خلق صحبت كرده باشد اما خلق را نشناخته باشد. او به تأثير منفي فقر در رشد و كمال افراد جامعه به خوبي آگاه بود و براي مبارزه با فقر، كه زمينه و مولد فساد و انحطاط است، در جستجوي يافتن راه‌حل سياسي و اجتماعي و اقتصادي بود. آراء اقتصادي او، خصوصاً آنچه در باب تعاون و اقتصاد تعاوني مطرح ساخته، نشانة توجه او به مسائل جامعه و عدالت اجتماعي و دلسوزي و شفقت او نسبت به خلق است.

7. جهاد و مبارزه

شهيد بهشتي در سراسر عمر خود در مسير جهاد با طاغوت و مبارزه با حكومت فاسد پلهوي بود. فعاليت‌هاي او، بر حسب ظاهر، عمدتاً فرهنگي بود اما همان فعاليت‌هاي فرهنگي، معني سياسي داشت. در سال‌هاي قبل از پيروزي انقلاب، چنين به نظر مي‌رسيد كه روحانيون اهل جهاد و مبارزه كه همگي پيرو راه و مرام امام خميني رحمته‌ا… عليه بودند به طور طبيعي به نوعي تقسيم كار رسيده بودند و هر كس  به اقتضاي سابقه و علاقه و توان خويش در بخشي از جبهة وسيع مبارزه مشغول بود. در اين ميان، شهيد بهشتي و شهيد مطهري و شهيد باهنر بيشتر وظيفة فرهنگي و فكري اين جبهه را بر عهده گرفته بودند و اگر مانند بعضي ديگر از چهره‌هاي مبارز و برجستة انقلاب دائماً گرفتار زنان نبودند و دستگير نمي‌شدند از سر عافيت‌طلبي نبود. ساواك خوب مي‌دانست كه مقصد و مقصود اين آقايان چيست و به همين جهت نسبت به فعاليت‌ها و تماس‌هاي آنان بسيار حساس بود.

به ياد دارم كه در سال 1346 كه انجمن اسلامي دانشجويان در دانشگاه‌ شيراز تجديد حيات پيدا كرد و با راه‌ و برنامه‌اي نو فعال شد، من شمه‌اي از فعاليت‌هاي علني آن انجمن را براي يكي از دوستانم كه روحاني جواني بود و با شهيد بهشتي در مركز اسلامي هامبورگ همكاري مي‌كرد در نامه‌اي نوشته بودم و او آن نامه را به بهشتي نشان داده بود و در نامه‌اي كه در پاسخ نامة من فرستاد، اظهار لطف و تأييد و تشويق ايشان را متذكر شده بود. نامة آن دوست، كه از آلمان ارسال شده بود، به دست ساواك شيراز رسيده بود و جزئي از پروندة من شده بود. از آن پس ساواك با تمام قوا در تعطيل آن انجمن و اخراج و تبعيد و دستگيري و محكوميت دانشجويان فعال آن كوشيد و بي‌گمان يك عامل مؤثر در آن همه مخالفت، همين آگاهي ساواك و ارتباط ساده و غيرمستقيم ما با شهيد بهشتي بود.

همين روحية جهاد و مبارزه بود كه در سال‌هاي 56 و 57 كساني مانند شهيد بهشتي و شهيد مطهري را در صف اول مبارزه قرار داد. اينان در گرماگرم روزهاي خوف و خطر انقلاب ثابت كردند كه فعاليت‌هاي فكري و فرهنگيشان از سر عافطيت‌طلبي نبوده است.

به خوبي به ياد دارم كه روز ششم بهمن سال 57 قرار بود امام خميني (ره) از پاريس به تهران بيايند. مردم از چند روز پيش خود را براي استقبال از امام آماده كرده بودند، اما در آن روز اعلام شد كه رژيم فرودگاه مهرآباد را محاصره كرده و بازگشت امام به تأخير افتاده است. انبوه جمعيت انقلابي و خشمگين در آن روز به جاي فرودگاه عازم بهشت‌ زهرا شدند و آنجا به سخنراني شهيد بهشتي گوش دادند. من شخصاً خوب به خاطر دارم كه شهيد بهشتي چگونه با شجاعت و صراحت خطرپذيري خود را در آن سخنران نشان دادند و اعلام كردند كه بعضي اشخاص به ما مراجعه مي‌كنند و ما را از خطراتي كه در اين راه وجود دارد آگاه مي‌كنند و از آنها بر حذر مي‌دارند و به ما نصيحت مي‌كنند كه با احتياط بيشتري عمل كنيم، اما من اعلام مي‌كنم كه ما كه اين راه را به رهبري امام خميني برگزيده‌ايم، از آ‎غاز، خود را براي شهادت در راه خدا آماده كرده‌ايم و كشته شدن در اين راه را سعادت ابدي مي‌دانيم. خونسردي و اطمينان و استواري او در آن روز ماية اعجاب و تحسين بود و واقعة هفتم تير سال 60 نشان داد كه بهشتي مصداق آية “و من المؤمنين رجال‏‎‏ٌ صدقوا ما عاهدوا الله عليه …” بوده است.
 

ماخذ: باشگاه انديشه

کاری کنید که غزه هنوز در محاصره است

برای غزه که هنوز هم تنهاست
کاری کنید که غزه هنوز در محاصره است 

آقای پپسی کولا !
کاری کنید که غزه هنوز در محاصره است
آقای فانتا !
تو کاری کن
که زمزم الحرمین
کاری نمی کند
اهرام مصر!
خدای معبد آمون!
خوابگزاران اعظم
کاری کنید
که من خواب سه مار سیاه دیده ام
که مغز سیصد و شصت و پنج روز را
در سینی ماه
می بردند بر سر
خواب سیصد و شصت و پنج ستاره خونی
و خواب نیل
که با ساطور
سیصد و شصت و پنج تکه شد
من خواب یوسف را دیدم
در چاه نفت
افتاده بود
و تاجران دلار بر سر چاه
فریاد می زدند:
- هفتاد سنت بالا!
- دو دلار کم!
من خواب ناوها و شمشیرها و باران ها دیده ام
دیدم
که جمال عبدالناصر
با اسب
از دروازه رفح گذشت
و عزالدین قسام
و صلاح الدین
دروازه های غزه را
گشوده بودند
خواب سه مار سیاه
بر شانه های حسنی مبارک و
شاه چموش اردن و امیر پرفسورالریش!
دیدم که پادشاهان عرب
خوراک مغز جوانان غزه را
در سه دیس کنفرانس
به پادشاه کشور یأجوج
تقدیم می کنند
آقای بی بی سی!
گویا نیوز!
بالاترین!
شما کاری کنید!
چرا کسی کاری نمی کند برای غزه    
چرا غزه فراموش شد
چرا سایت های تحریم اسرائیل دیگر آپدیت نمی شوند
تعبیری برای خواب من زخمی
مارادونای عزیز پرتقالی!
تو کاری کن!
شیخ بدون چشم !
صاحب فتوای زمین نمی چرخد
و عکس حرام...
امیر نفت!
که با برادر ناتنی ات
عربی رقصیدی
یک غلطی کن!
خوانندگان رپ و راگ!
شما کاری کنید!
که غزه در دهان گرگ است
به پاپ ژان پل چندم مربوط نیست
به صاحبان کلیسا نه
به خادم الحرمین
به الازهر
به کبارالعلما
هرگز!
آنان برای فتوا بر علیه نماز
با دست باز
آنان فقط
برای مصرف صابون و ادکلون
مُحرم شدن
و انتخاب حلق و تقصیر
و حرمت صید حرم
آفریده شده اند
آقای اسکولاری!
تو کاری کن!
آقای چلسی!
خانم هالیوود!
شما کاری کنید!
خانم آیشواریا!
عروس آمیتاباجان عزیز!
شما کاری کنید!
و شما
ای اسب های اصیل عرب!
نه از نژاد ذوالجناح اید
نه از نژاد براق
از نژاد اینترنت اید و چت روم و آزمایشگاه
از نژاد یورو و جکوزی
سوارانتان را کشتند
و پادشاهانتان را اخته کردند
مردانگی تان را کشیدند
تا در مسابقات پرش
همچنان سواری بدهید و
رستگار شوید
که شیوخ عرب
بزغاله و وزغ را
بر شما مسلط کرد
با این همه هنوز شما
مردترید از آن سه مار
شما کاری کنید
که سازمان ملل تعطیل است

 یکشنبه 23 خردادماه 1389   

منبع:سایت جنبش عدالتخواه دانشجویی

به‌دنبال كشف حجاب معتمد آريا در جشنواره كن، شوراي نظارت بر صداوسيما در نامه‌اي به رئيس اين سازمان با استناد به بند 15-2 آيين‌نامه سياست‌ها و ضوابط ناظر بر توليد، تأمين و پخش برنامه‌ها از ضرغامي خواست كه از ادامه فعاليت وي در برنامه‌هاي سازمان جلوگيري شود.
ادامه نوشته

خانم معتمدآريا! حيف از نام فاطمه


 

خانم معتمدآريا! حيف از نام فاطمه

حکما در تعريف و تبيين هنر و هنرمندي بسيار گفته­اند و نوشته­اند.
پرداختن به اصل هنر، يعني تفکر و تعمق که از قوه عقل بر مي­خيزد، در هنر که از جنس احساس و شهود و کشف روحي است، يکي از دشوارترين و پرچالش­ترين فلسفه­هاي مضاف را پديد آورده است: فلسفه هنر.
اينکه هنر چيست، چه شعبه­ها و تجلياتي دارد، و چه غايت و مقصودي دنبال مي­کند و از اين ابواب دانش که در سطح اطلاعات باقي نمي­ماند و به معرفت و حکمت مي­رسد؛ در فلسفه هنر جاي مي­گيرد.
اما هر چه هست، در يک نگاه تقليل­گرايانه و شايد ذات­گرايانه هنر از انسان و براي انسان پديد آمده است. انسانيت، جوهره و ذات هنرمندي است. انسان به واسطه تفضلي که در نيروها و قواي فطري بر ساير موجودات دارد، بينش و نگرشي متفاوتي نسبت به عالم هستي در پيش مي­گيرد.
چرا که دريافت­هاي او از عالم با دريافت­هاي ساير موجودات تفاوت دارد.
الغرض، چه هنرمندان و چه فلاسفه مدعي­اند ذات و غايت هنر، انسانيت است.
هنر براي تعالي روح انساني پديد آمده است و هنرمند مي­کوشد نه تنها انسانيت را پاسداري کند، که اين موهبت الهي را نيز تعميق ببخشد.

حکيم و فيلسوف بزرگ معاصر، ‌حضرت امام خميني (ره) تنها هنري را عاشقانه مي­داند که نشان دهنده نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعى، اقتصادى، سياسى باشد و  براي هنري ارزش و اعتبار قائل است که ترسيمِ روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسيم تلخكامى گرسنگانِ مغضوبِ قدرت و پول باشد. (صحيفه امام، ج 18، ص 218)
در حقيقت، نگاه ايشان به هنر،‌ يک نگاه اجتماعي شريعتمدارانه است که هدايت مخاطبين هنر به حيات جاويدان  را دنبال مي­کند.

فاطمه، يا آنچنان که خود اصرار دارد، سيمين معتمدآريا، هنرمند سينما و تلويزيون جمهوري اسلامي را اگر همه ايرانيان نشناسند، حداقل علاقه­مندان سينما و تلويزيون مي­شناسند. تصوير مهربان او در کلاه قرمزي و پسرخاله را بسياري از کودکان و نوجوانان دهه 70 به ياد دارند، همين گونه است تصوير بازي­هاي دقيق و واقعي او در کنار ايرج طهماسب.
معتمدآريا در گيلانه به شکلي معصومانه و منحصر به فرد نقش مادر يک رزمنده را بازي مي­کند و گوشه­اي از آلام و دردهاي بي­پايان مادران و همسران جانبازان را نشان مي­دهد.
بازي­ او در سريال زير تيغ محمد رضا هنرمند و به ويژه در کنار پرويز پرستويي، تحسين منتقدان سريال­هاي اجتماعي را بر انگيخت.
هم اکنون نيز سريال آشپزپاشي با بازي او در تلويزيون پخش مي­شود.

اما او به موازات همه اين بازيگري­ها و در طول همه اين سال­ها، نه تنها با انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي و ارزش­هاي برخاسته از آن مخالفت داشته، که با ارزش­هاي ديني و هويت اسلامي خود نيز ستيز کرده است. صد البته که اين حقيقت تلخ، در ابتدا اين اندازه اسفبار نبوده است که او امروز حجاب بردارد و مقابل دوربين­هاي جشنواره کن عکس بگيرد.
وي چند سال پيش در مصاحبه‌اي با راديو فردا، سکس، خشونت و شراب را مهم­ترين عوامل جاذبه سينما دانست که انقلاب اسلامي عملاً آنها را از سينماي ايران حذف کرده است.

اين در حالي است که براساس نظر امام خميني (ره) هرگز در متن سينما و تئاتر نوشته نشده است كه بايد مركز فساد باشند (صحيفه امام، ج21، ص 328)، سينما هم مي­تواند نقش تربيتي و انسان­سازي داشته باشد.
از سويي ديگر بايد اذعان داشت انقلاب اسلامي به هيچ روي، با سينما و مظاهر تمدني غرب مخالفت ندارد:
«ما با سينما مخالف نيستيم، ما با مركز فحشا مخالفيم. ما با راديو مخالف نيستيم، ما با فحشا مخالفيم. ما با تلويزيون مخالف نيستيم، ما با آن چيزى كه در خدمت اجانب براى عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نيروى انسانى ماست، با آن مخالف هستيم.» (صحيفه امام، ج 6، ص 15)
صحبت­هاي معتمدآريا عليه نظام به بهانه آزادمنشي و آزادي­خواهي، همراهي مجدانه با جريانات فمينيستي، بازي در فيلم دوم انتخاباتي مير حسين موسوي و تظلم­خواهي دروغين براي امنيت زنان، بستن دستبند سبز در جشنواره کن و حتي حضور ناهنجار در جشنواره­هاي خارجي طي همه اين سال­ها، هيچ­يک در برابر اين گناه وقيح کشف حجاب اهميت ندارد. 

آنچه در اين ميانه مهم است، توهين آشکار معتمدآريا به ارزش مسلم اسلام يعني حجاب است. همان ارزشي که خط نخست مبارزه زنان اين سرزمين با سلطه رضاخاني با نام تجدد خواهي و مدرنيته ايراني در طول ساليان بسيار بوده است. اقدامي که امام (ره) آن را پاره کردن حجاب انسانيت مي­داند.
انسانيتي که همان غايت و هدف هنر است.

کشف حجاب او، هر چه نباشد، دهن کجي است به هنر ايراني؛‌ هنري که بايد انسانيت را تعميق بخشد و به تربيت و تعالي مردمان غيور و متدين جامعه مسلمان ايراني ياري رساند.
معتمدآريا مي­تواند همچنان بازيگري کند، اما ديگر هنرمند نيست، هنرپيشه است؛ کسي که به واسطه امکانات و بودجه و فضاي فرهنگي- سياسي ايران پس از انقلاب اسلامي تا بلندترين قله­هاي بازيگري پيش رفته است.
مناديان آزادي و طلايه­داران هنر هاليوودي، بي­ترديد از اين اقدام انقلابي او هيجان­زده خواهند شد و براي او فرش قرمز پهن خواهند کرد و او عليه همه آنچه که در اين سال­ها بوده است، عليه «فاطمه معتمدآريا»‌ صحبت خواهد کرد. گرايشات سياسي سيمين معتمدآريا هر چه که باشد، به هنر او ارتباط ندارد. اما انسانيت او با هنر او پيوند خورده است و او نمي­تواند فارغ از اين انسانيت، هنرمندي کند.
سيمين معتمدآريا هنرپيشه قابلي است، اما هنرمند مؤمني نيست؛ کشف حجاب، او را از انسانيت دور کرده است.
حيف از نام فاطمه براي چنين هنرپيشگاني که هوس جاذبه­هاي مادي و تشويق­هاي هاليوودي را بر نام و رسم و دين و ارزش وجودي­شان ترجيح مي­دهند.
حيف از نام فاطمه، خانم سيمين معتمدآريا!
حيف!

هزينه سنگين بي حجابي را چه کسي مي پردازد؟

تساهل و تسامح جنسي، بي‌حجابي و بي‌‌عفتي ارمغان تمدن جهان غرب براي ملت‌ها و کشورهاي درحال توسعه يا به عبارت ديگر عقب‌مانده از قافله علم و صنعت و پيشرفت است. پس از رنسانس که انقلاب صنعتي در غرب به وجود آ‌مد، اخلاق و ارزش‌هاي اخلاقي و ديني مردمان آن ديار نيز متحول شد. دين و ارزش‌هاي ديني به گوشه کليساها سپرده شد و به‌تدريج ليبراليزم, اومانيزم و ماترياليزم مبناي تفکر روشنفکران آن‌ها قرار گرفت، در سال 1776 ميلادي کنگره‌اي در فيلادلفيا تشکيل شد که استقلال عمومي را اعلان و اعلاميه‌اي در اين زمينه منتشر کرد و در مقدمه آن چنين نوشته شد: «جميع افراد بشر در خلقت يکسانند و...» در قرن بيستم براي اولين‌بار مسأله حقوق زن در برابر حقوق مرد عنوان شد، انگلستان که قديمي‌ترين کشور دموکرات به‌شمار مي‌رود، اوايل قرن بيستم براي زن و مرد حقوق مساوي قائل شد آمريکا و فرانسه نيز از 1920 به بعد تسليم اين امر شدند....

ادامه نوشته

تهران که کوفه نیست، علی را صدا کنید!/محمدصادق شهبازی

دادند جام زهر، به روح خدا و شد
تکرار فتنه ها و پس بدرها احد
تک تک عقب کشید سران قبیله را
تنها علی که خواند یلَان قبیله را:
«باید که تاخت سوی عدو، نیست چاره ای
آمد زمان ِجنگ و نبرد دوباره ای
اسلام ناب منتظر یاری شماست
این نصرت خداست که اندر پی شماست
باید دفاع کرد، نباید که ماند خواب
دعوا چو نیست جز سر تاویل انقلاب
خطّ امام نقشه ی راه است تا ابد
دشمن ز پیرویش زمین گیر می شود
بر پا علم کنید! که باید قیام کرد
باید که پیروی ز مسیر امام کرد
چشمان عالمی همه بر گام های ماست
صلح حسن، نه! کرب و بلا انتهای ماست
سازش درون راه خمینی فضیحت است
تنها سلاح، صبر و قیام و بصیرت است
با غیظ و خشم، ضد خمینی و انقلاب
تجهیز کرده اند، در این ره، سکون میاب!
مهدی بیین که بیرق، از کف نداده ایم
تا آخرین نفس همگی ایستاده ایم»
در نغمه اش، صلای جماران نهفته بود
غیرت به سان رستم دستان نهفته بود
با نعره اش سپاه عدو را شکسته بود
در عرصه ی جهاد، دمی او نخفته بود
رهبر میان معرکه و خفته لشگری!
در پشت کاخ سبز، فقط ماند، حیدری
یاران خفته، ساقی صد شوکران شدند
سردارهای خسته، سر نهروان شدند
یک گام مانده بود و ندیدیم سر به دار
ننگ رفاه و جبهه ی حق، نیست سازگار
ساکت شدند، لحظه خدمت به انقلاب
«در خرقه شان به غیر منم تحفه ای میاب»(۱)
این آخور تن است، زمین گیر می کند
مال حرام، بالاخره گیر می کند
جاه و رفاه، مرد ، سرازیر می کند
در نصرت ولیّ خدا دیر می کند
وقتی خواص رنگ عوامی گرفته اند
تهدید و کیسه ی زر ِ شامی گرفته اند
فتنه غبار زد، همه ی آشیانه را
دشمن سوار شد شتران سه ساله را
فریاد زد ولی پی عمار انقلاب
آمد ندای مردم آماده با شتاب:
«حتی اگر خواص نفهمند فتنه را
ماییم بهر راه خمینی، گره گشا
تهران که کوفه نیست علی را صدا کنید!
یاری برای رهبر درد آشنا کنید!
مستضعفان تحمّل طغیان نمی کنند
فکر دو صد، امیر پشیمان نمی کنند
اصحاب فتنه! اشعثِ قیس عمروعاص ها
آه ای شریح! مانده عذاب و تقاص ها
تا از محرم و صفر اسلام زنده است
این نسل، مثل خسته امیران، نخفته است
صدها هزار رویش نو تا شکفته است
دنیا صدای نعره ی ما را شنفته است
«سید علیّ خامنه ای یاور توایم
خیبر شکن شویم که ما حیدر توایم»
اسلام ناب بیمه شد از شور ناب ما»
شد بیمه از حضور شما انقلاب ما
پی شد جمل، معاویه ها لیک، مانده اند
صدها امیر بسته به دنیا نشسته اند
بیدار باش! جنگ به پایان نیامدست
پایان عمر دشمن قرآن نیامدست
هرگز طمع به کسب غنائم نگیردت
ورنه غرور فتح به مستی کشاندت
بیدار باش تنگه بگیریم در احد
دشمن کمین نشسته، بگرداند آن چه شد
بیدار! عمروعاص به پاتک نشسته است
زخمی تر است، چون که ابهّت شکسته است
تا قلّه غیر چند قدم، ره نمانده است
در بین راه، فتنه ی دیگر نهفته است
میزان رهروی ز ولایت، صلاح ماست
صبر و قیام و نور بصیرت، سلاح ماست
با خون وضو کنیم و بنوشیم از طهور
از انقلاب، راه بگیریم تا ظهور
صادق بیاو دعبل این قوم خسته باش
اندر پی وصال رفیقان رفته باش
راه علی و پیر جماران همین ره است
تنها مسیر شهر شهیدان همین ره است

(۱) تضمینی از شعر امام خمینی: این جاهلان که دعوی ارشاد می کنند/ در خرقه شان به غیر منم تحفه ای میاب

ما می توانیم(1) "معرفی جوانان انقلابی موفق"

از این به بعد سعی دارم هر چند وقت یکی از جوونای موفق انقلابی رو معرفی کنم شاید تحرکی بشه که بفهمیم بقیه تونستند و  ما نیز می توانیم.

شماره اول: رضا امیر خانی از زبان خودش

ادامه نوشته